part 31
خلاصه شب شد.....
ویو ا/ت
واااای خیلی خسته شدیم....ولی جیمین انگاری ناراحت بود...میخواستم ازش بپرسم ولی نمیدونم چرا میترسیدم.....حس میکردم الان وقتش نیس .....
ویو جیمین
جیمین از حرف های ا/ت کمی ناراحت شده بود ( پارت قبل ) .....
یعنی این دختر هنوز بعد از این همه وقت به من اعتماد نداره !!!!
ولی....ولی خب من باید چیکار کنم ؟؟؟ چجوری اعتمادشو جلب کنم ؟؟؟ چیزی به ذهنم نرسید جز....جز اینکه ازش یه سوال بپرسم
اون یه سوال هم چیزی نبود جز....
« ا/ت حاضری امشب مال من بشی ؟ »
با اینکه میترسیدم که نظرش درموردم عوض شه....ولی باید ریسک میکردم این رابطه کمی هیجان میخواست که فکر کنم من باید بهش میدادم...!!!!!
جیمین : ا/ت ( با لحن آرام ولی قهر گونه )
ا/ت : جانم ( مهربانی )
وقتی صدای «جانم» رو شنیدم....نمیدونم ... دیگه تصمیم گرفتم از حالت قهر در بیام....آخه این دختر منو افسون کرده....
ویو ا/ت
جیمین داشت قهر بازی در میآورد که منم تیر آخر رو زدم.....
معلوم بود که خوشش اومده....و دوست داشته...
ولی کلا رفت یه دنیای دیگه هر چی صداش میکردم جواب نمیداد ...
ا/ت : جیمین .... جیمین ... جیمین..!!!!! ( آخری با داد گفت )
جیمین : ها ؟ چی ؟...بله چیزی میگفتی..ببخشید ذهنم درگیر شد !!
ا/ت : درگیر من ؟؟؟ ( با عشوه و سوالی )
جیمین : مگه به غیر از تو میتونم به کس دیگ ای هم فک کنم..؟؟
خب ا/ت میخواستم یه موضوعی رو بات درمیون بذارم ....
ا/ت : بگو عزیزم ❤️
جیمین : .......
اگه غلط املایی داشت معذرت...❣️
این دفعه تا شرطا قشنگ انجام نشه نمیذارم..
شرطا
لایک ♥️ : ۲۰
کامنت : ۱۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.