(عکس فرزند شهید همت در کنار جهاد)
(عکس فرزند شهید همت در کنار جهاد)
مقاومت اصلي ترين واژه زندگي حزب الله لبنان است. شهيد جهاد عماد مغنيه نيز مانند همرزمانش شبانه روز مقاومت مي كرد. عاصمي با اشاره به اين ويژگي او مي گويد: آنها همه زندگي شان با مقاومت گره خورده است، معني ديگري براي زندگي متصور نيستند. شايد صبح كه از خواب بيدار مي شوند در حال مبارزه هستند تا شب كه مي خوابند. اين را افتخار مي دانستند كه از راه و پرچمي كه امام بلند كرده است دفاع كنند. او معتقد بود مقاومت اسلامي از سنگر مرزهاي كشور ما فراتر رفته است. جهاد مقاومت را هدف مقدسي براي رسيدن به آرمان هاي امام(ره) مي دانست. كسي كه آرمان هاي امام(ره) را هدف قرار دهد ديگر برايش فرقي نمي كند در كدام كشور باشد و مبارزه كند، تفكر همه بچه هاي حزب الله هم همين بود.
روايت هاي او از همراهي پدرش با شهيد چمران و حاج احمد متوسليان نشانه اي از علاقه اش به ايران بود
عاصمي در ادامه به نگاه شهيد جهاد به نقش ايران در مقاومت اسلامي منطقه اشاره مي كند و مي گويد: جهاد نقش تأثيرگذاري براي ايران در مقاومت منطقه قائل بود. وقتي استناد به فرمايشات آقا داشتند يعني ايشان را به عنوان رهبر پذيرفته بودند و همه فرمايشاتشان را عمل مي كردند، و معتقد بودند اگر حمايت هاي ايران نبود چنين مقاومت شكل نمي گرفت. و نقش ايران را در اين زمينه پررنگ و مقدس مي دانستند. روايت هاي او از همراهي پدرش با شهيد چمران و جاويد الاثر حاج احمد متوسليان خود نشانه اي از علاقه اش به ايران و نقش ايران در مقاومت اسلامي بود.
شنيدن خبر شهادتش براي رسول عاصمي سخت و ناگوار بود، او با اشاره به اين موضوع ادامه مي دهد: ديروز وقتي خبر شهادت جهاد عماد مغنيه را شنيدم به شدت متأثر شدم. همسرم مي گفت: شما كه فقط دو سال دورادور با ايشان در ارتباط بودي، چطور اين همه ناراحت هستي؟ گفتم حرف من اين است كه تازه حال پدرانمان را وقتي همرزمان در بغلشان به شهادت مي رسيدند مي فهمم و درك مي كنم، واقعاً ديشب انگار از نزديك اين سختي را درك كردم.
مي گفت مي خواهم در آينده شهيد شوم/ در عين جواني بزرگ منشي خاصي داشت
عاصمي به خاطره كوتاهي در ديدار با شهيد جهاد و فرزندان شهداي دفاع مقدس اشاره مي كند و آن را چنين روايت مي كند: در ديداري كه با فرزندان شهدا داشتيم مهدي همت فرزند شهيد همت از جهاد پرسيد: مي خواهي چه كاره شوي؟ او گفت: مي خواهم شهيد شوم. تفكر را ببينيد كه كسي مثل او براي شهادت زندگي كند. مهدي همت هم به شوخي گفت: اگر گذرت به بنياد شهيد افتاده بود ديگر نمي خواستي شهيد شوي.
عاصمي شهيد جهاد عماد مغنيه را با فرماندهان هشت سال دفاع مقدس مقايسه مي كند و شباهت هاي زيادي ميان آنها قائل است و در اين باره مي گويد: جهاد خيلي دوست داشتني بود و در عين جواني بزرگ منشي خاصي داشت، دقيقاً مثل شهداي خودمان. الآن شما وقتي عكس فرماندهان بزرگ جنگ ما مانند شهيد زين الدين، شهيد باكري، شهيد همت و... را كنار هم مي گذاريد، اصلاً متوجه نمي شويد كه چهره ها براي سنين بيست و چند سالگي است، همه چهره ها به بالاي سي سال مي خورد. برداشت شخصي من است كه ممكن است خدا اين جذبه و ابهت را در چهره هاي شان گذاشته بود كه بتوانند فرماندهي را كنترل كنند. اينها بزرگتر از سنشان نيز بودند و خيلي بيشتر از چيزي را كه هم سن و سالهاي شان مي فهميدند درك مي كردند. جهاد هم دقيقاً چنين چهره اي داشت، از نزديك كه با چهره اش روبه رو مي شديد چنين برداشتي داشتيم كه خيلي از سنش بزرگتر بوده است.
انتهاي پيام/
منبع: خبرگزاري تسنيم
مقاومت اصلي ترين واژه زندگي حزب الله لبنان است. شهيد جهاد عماد مغنيه نيز مانند همرزمانش شبانه روز مقاومت مي كرد. عاصمي با اشاره به اين ويژگي او مي گويد: آنها همه زندگي شان با مقاومت گره خورده است، معني ديگري براي زندگي متصور نيستند. شايد صبح كه از خواب بيدار مي شوند در حال مبارزه هستند تا شب كه مي خوابند. اين را افتخار مي دانستند كه از راه و پرچمي كه امام بلند كرده است دفاع كنند. او معتقد بود مقاومت اسلامي از سنگر مرزهاي كشور ما فراتر رفته است. جهاد مقاومت را هدف مقدسي براي رسيدن به آرمان هاي امام(ره) مي دانست. كسي كه آرمان هاي امام(ره) را هدف قرار دهد ديگر برايش فرقي نمي كند در كدام كشور باشد و مبارزه كند، تفكر همه بچه هاي حزب الله هم همين بود.
روايت هاي او از همراهي پدرش با شهيد چمران و حاج احمد متوسليان نشانه اي از علاقه اش به ايران بود
عاصمي در ادامه به نگاه شهيد جهاد به نقش ايران در مقاومت اسلامي منطقه اشاره مي كند و مي گويد: جهاد نقش تأثيرگذاري براي ايران در مقاومت منطقه قائل بود. وقتي استناد به فرمايشات آقا داشتند يعني ايشان را به عنوان رهبر پذيرفته بودند و همه فرمايشاتشان را عمل مي كردند، و معتقد بودند اگر حمايت هاي ايران نبود چنين مقاومت شكل نمي گرفت. و نقش ايران را در اين زمينه پررنگ و مقدس مي دانستند. روايت هاي او از همراهي پدرش با شهيد چمران و جاويد الاثر حاج احمد متوسليان خود نشانه اي از علاقه اش به ايران و نقش ايران در مقاومت اسلامي بود.
شنيدن خبر شهادتش براي رسول عاصمي سخت و ناگوار بود، او با اشاره به اين موضوع ادامه مي دهد: ديروز وقتي خبر شهادت جهاد عماد مغنيه را شنيدم به شدت متأثر شدم. همسرم مي گفت: شما كه فقط دو سال دورادور با ايشان در ارتباط بودي، چطور اين همه ناراحت هستي؟ گفتم حرف من اين است كه تازه حال پدرانمان را وقتي همرزمان در بغلشان به شهادت مي رسيدند مي فهمم و درك مي كنم، واقعاً ديشب انگار از نزديك اين سختي را درك كردم.
مي گفت مي خواهم در آينده شهيد شوم/ در عين جواني بزرگ منشي خاصي داشت
عاصمي به خاطره كوتاهي در ديدار با شهيد جهاد و فرزندان شهداي دفاع مقدس اشاره مي كند و آن را چنين روايت مي كند: در ديداري كه با فرزندان شهدا داشتيم مهدي همت فرزند شهيد همت از جهاد پرسيد: مي خواهي چه كاره شوي؟ او گفت: مي خواهم شهيد شوم. تفكر را ببينيد كه كسي مثل او براي شهادت زندگي كند. مهدي همت هم به شوخي گفت: اگر گذرت به بنياد شهيد افتاده بود ديگر نمي خواستي شهيد شوي.
عاصمي شهيد جهاد عماد مغنيه را با فرماندهان هشت سال دفاع مقدس مقايسه مي كند و شباهت هاي زيادي ميان آنها قائل است و در اين باره مي گويد: جهاد خيلي دوست داشتني بود و در عين جواني بزرگ منشي خاصي داشت، دقيقاً مثل شهداي خودمان. الآن شما وقتي عكس فرماندهان بزرگ جنگ ما مانند شهيد زين الدين، شهيد باكري، شهيد همت و... را كنار هم مي گذاريد، اصلاً متوجه نمي شويد كه چهره ها براي سنين بيست و چند سالگي است، همه چهره ها به بالاي سي سال مي خورد. برداشت شخصي من است كه ممكن است خدا اين جذبه و ابهت را در چهره هاي شان گذاشته بود كه بتوانند فرماندهي را كنترل كنند. اينها بزرگتر از سنشان نيز بودند و خيلي بيشتر از چيزي را كه هم سن و سالهاي شان مي فهميدند درك مي كردند. جهاد هم دقيقاً چنين چهره اي داشت، از نزديك كه با چهره اش روبه رو مي شديد چنين برداشتي داشتيم كه خيلي از سنش بزرگتر بوده است.
انتهاي پيام/
منبع: خبرگزاري تسنيم
۲.۰k
۱۴ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.