تسلیت

#تسلیت

جانم به این شعر... :'(

از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان

مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان

یک پیره زن فقط به سَفیرت پناه داد

ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟

کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است

سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان

جای طناب، بر دهنم مشت می زدند

اینجا همه عوض شده رفتارهایشان

محصول باغ ها همه خرج سپاه شد

از خار و سنگ پر شده انبارهایشان

خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد

تغییر کرده کاسبی و کارهایشان

سکه شده فروختن چکمه هایشان

رونق گرفته دکه یِ نجارهایشان

بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند

لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان

اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند

غوغا شده میان کماندارهایشان

اینجا برای غارت خلخال و روسری

خُرجین خریده اند خریدارهایشان
دیدگاه ها (۳)

#روز_عرفهدر روز عرفه ، دست های خود را به سوی آن بی نیاز بالا...

#روز_عرفه امدم تا #عرفه معرفتم کمتر شدخواستم پاک شوم پست شدم...

#تسلیت گر پا نهی به مرکز حیله چه می شودتکلیف بانوان جلیله چه...

تا که خاکی نشده معجر زینب، برگردکه برای حَرَمَت کوفه مهیا شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط