پارت

پارت ۵😁😁
بچه هام گفتند:《ما بستنی می‌خوایم. 》😂😂😅
و من هم مجبور شدم براشون برم بخرم. چون مگه ول می کردن‌.😒😒
براشون خریدم و خوردند.😋
بعد بچه ها گیر دادن که بریم پارک و من به مکس گفتم:《من نمی دونم خودت ببرشون پارک.》
مکس هم از خدا خواسته لباس پوشید و دستشون رو گرفت و بردشون.
من هم گرفتم خوابیدم.😅💤
وقتی بیدار شدم دیدم که اومدن و دارن سر تلویزیون 📺 دعوا می کنند.😮‍💨😂
بهشون گفتم:《 چی شده اینقدر سرو صدا می کنید.》
دخترم گفت:《من و داداش می خوایم برنامه کودک ببینیم. ولی بابا می خواد فوتبال ببینه.》
من به مکس یه چشم غره رفتم .
مکس چون می دونست که من الان پدرش رو در میارم، به بچه ها گفت:《باشه من میرم از گوشیم فیلم
ببینم.》
پایان پارت ۵🤩🤩
برای پارت ۶ منتظر باشید🥰🥰
شاید پارت ۶ رو فیلم بسازم شاید هم گشودیم بیاد و بنویسم😂😂
🫶🫰💕🫂🥰
دیدگاه ها (۵)

دوباره مَرشمَلو🤣🤣🤣

دوباره ریدم💩😔خیلی بد شد😢😢آهنگ ندارم کککککمممممکککککککک😣😣😣

راضی نیستم😮‍💨😒خیلی بد شد😢😢عرررررررررررررررررررر

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط