سایه ات سنگین شده چون رفته ام ازیادتو
سایه ات سنگین شده چون رفته ام ازیادتو
بیقرارت مانده ام، با آن همه بیداد تو
بی وفایی می کنی، گویا فراموشت شده
تا که شیرین میشدی من میشدم فرهاد تو
توی ایوان می نشستم، روبروی خانه ات
خانه ات آباد بود و، خانه ام آباد تو
حال و روزی داشتم، باکوچه هایت بیوفا
روزگارت شاد بود و، روزگارم شاد تو
بوسه بازی های زلفت، با تمنای نسیم
من تماشا می شدم، در حنجره فریادتو
هرزمان ازمشرق شعرم، نمایان میشدی
با چه شوقی میشدم، صید رخ صیاد تو
گرچه پیر افتاده ام، اما خرابت مانده ام
دیده بر در منتظر، چشم انتظار
بیقرارت مانده ام، با آن همه بیداد تو
بی وفایی می کنی، گویا فراموشت شده
تا که شیرین میشدی من میشدم فرهاد تو
توی ایوان می نشستم، روبروی خانه ات
خانه ات آباد بود و، خانه ام آباد تو
حال و روزی داشتم، باکوچه هایت بیوفا
روزگارت شاد بود و، روزگارم شاد تو
بوسه بازی های زلفت، با تمنای نسیم
من تماشا می شدم، در حنجره فریادتو
هرزمان ازمشرق شعرم، نمایان میشدی
با چه شوقی میشدم، صید رخ صیاد تو
گرچه پیر افتاده ام، اما خرابت مانده ام
دیده بر در منتظر، چشم انتظار
۱.۴k
۱۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.