استاد محمدرضا حکیمی در مقدمه ای که بر کتاب «شعله ی بی قرا
استاد محمدرضا حکیمی در مقدمهای که بر کتاب «شعله ی بیقرار» آقای محمد اسفندیاری نوشتهاند، خاطرهای از دیدار خود با دکتر علی شریعتی بیان میکنند.
«...در هنگام تحصیل در پاریس، برای مدتی کوتاه به ایران آمد. در آن سفر کوتاه، میان من و او گفتگویی شد، که مایلم با نقل آن، نکته ای را یادآور شوم.
من میدانستم که شریعتی، با آن شور و نبوغ و کنجکاوی، با بسیاری از متفکران و انقلابیون و پیروان مکتبهای دیگر تعامل داشته و مطالبی جدید را فراگرفته و آفاتی دیگر را دیده است. از این رو دوست داشتم، بدانم که به چه نتیجهای رسیده است و چه نسخهای برای نجات مردم و کشور خود دارد. بحثی را آغاز کردم در این باره که راه نجات جامعهی ایران چیست؟!
و او سخنی گفت که هرگز فراموش نمیکنم:
«ما تا هنگامی که علی و فاطمه را داریم، به هیچ مکتبی و ایسمی نیاز نداریم؛ اما باید علی و فاطمه را به مردم بشناسانیم».
«...در هنگام تحصیل در پاریس، برای مدتی کوتاه به ایران آمد. در آن سفر کوتاه، میان من و او گفتگویی شد، که مایلم با نقل آن، نکته ای را یادآور شوم.
من میدانستم که شریعتی، با آن شور و نبوغ و کنجکاوی، با بسیاری از متفکران و انقلابیون و پیروان مکتبهای دیگر تعامل داشته و مطالبی جدید را فراگرفته و آفاتی دیگر را دیده است. از این رو دوست داشتم، بدانم که به چه نتیجهای رسیده است و چه نسخهای برای نجات مردم و کشور خود دارد. بحثی را آغاز کردم در این باره که راه نجات جامعهی ایران چیست؟!
و او سخنی گفت که هرگز فراموش نمیکنم:
«ما تا هنگامی که علی و فاطمه را داریم، به هیچ مکتبی و ایسمی نیاز نداریم؛ اما باید علی و فاطمه را به مردم بشناسانیم».
۲.۴k
۰۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.