من این پایین نشستم

من این پایین نشستم
سرد و بے روح...
تو دارے مےرسے
به قلہ ے کوه

دارے هر لحظہ از من
دور میشے...
ازم دل مے کنے
مجبور میشے

تا مہ راه و نپوشونده
نگام کن...
اگه رو قلہ سردت شد
صدام کن...

یہ رنگ ِ مُرده
از رنگین کمونم...
من این پایین
نمیتونم بمونم!

خودم گفتم
کہ تلخہ روزگارت...
من و بیرون بریز
از کولہ بارت

دلم مےمُرد
و راه ِ بغض و سد کرد...
به خاطر خودت
دستاتو رد کرد

برو بالاتر از
اینے کہ هستی...
تو بغض ِ هر دو تامونو
شکستے...

با چشم ِ تر اگه
تو مہ بشینے...
کسے شاید
شبیہ من ببینے...


#مونا_برزویے
دیدگاه ها (۱)

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنےحالا کہ عاشقت شدم تـو ...

نمیگم خطا نکردم من کہ ادعا نکردمهمہ گفتن بےوفایی......ولے اع...

من و تنها نذار با مردمے کہگناهکارن و قاضے میشنمیون مردمے کہ ...

همه گفتن بی وفایی ولی اعتنا نکردم...همه گفتن... بی وفـــــــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط