یک زندگی کم است

یک زندگی کم است!
برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را 
با تو در میان بگذارم...
می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌کنی
آن درخت روبه‌رو من باشم، فصل تازه من باشم
آفتاب من باشم، استکان چای من باشم
و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد.. یک زندگی کم است برای شاعری که
می‌خواهد در تمام جمله‌ها دوستت داشته باشد..
دیدگاه ها (۱)

بهارِ ما انگار اشتباه ورق خورد امسال به جای دروغ سیزده حقیقت...

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت...

آدمهامیپندارندکه زنده اند...برای آنهاتنهانشانه حیات,بخارگرم ...

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفتخانه ات آباد کین ویرانه ب...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط