عاقبت یکروز

عاقبت یکروز..
می‌گریزم از فسون دیده تردید
می‌تراوم همچو عطری از گل رنگین رؤیاها
می‌خزم در موج گیسوی نسیم شب
می‌روم تا ساحل خورشید.
در جهانی خفته در آرامشی جاوید

نرم می‌لغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه‌های نور می‌ریزد بروی آسمان شاد
طرح بس آهنگ
من از آنجا سرخوش و آزاد
دیده می‌دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
راه‌هایش را به چشمم تار می‌سازد
| فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۰)

آوازِ زندگی را با هر مرکّبی که نوشتیم بزدودش این پلیدکِ غدّا...

و ما،زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد.با عصیان بزرگى که درونم...

تسلیمم در برابر هر آنچه در توان من نیست و هر آنچه به ذات در ...

در این روز باشکوه، روز تولد تو – که عزیزترین من هستی – سرم گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط