اتاق را که خاموش کردم

اتاق را که خاموش کردم
دلتنگی
از پنجره
سرک کشید
بی ملاحظه
هوای اتاق را بلعید
و در گوشم گفت :
به امپراطوری بزرگ من
خوش آمدی ...
دیدگاه ها (۶)

اگر می‌پرسی از حالم دقیقاً مثل #بیروت استلبم آواز می‌خواند، ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏چی از این قشنگ تر که چشماش بیشتر از لباش میخنده؟♥...

رفتی و از آن همه بودنتجا مانده دست‌ خطی به روی دفترمآنگاه که...

آبیِ چشمِ تو رادریا نداشتآسمان با آن همه پهنا نداشتنه بنفشهن...

▪️روایت نخستین فرمانده زن سپاه از شکنجه شدن در زندان شاه🔹مرض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط