عمر میگذرد...
عمر میگذرد...
ومنبیشتر میفهم که هیچ چیز دردنیا
ارزش گریه کردن را ندارد!
ما آدمها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت وبدبختی میگذاریم...
ودر سرزمین افکارمان
میچرخانیم ودوره میکنیم.
وهمین باعث میشود در صد سالگی حسرت
لذت نبردن از زندگی را بخوریم!
شاید کلمه ی رها کردن وفرار کردن
برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...
از غصه هایت فرار کن
ودر ناکجا آباد درونت رهایش کن
وبه دنبال هر چیزکه شادت میکند
روانه شو...
زندگی اگرچیزهای زیادی
برای گریه کردن دارد
چیزهایی هم برای لبخندزدن دارد...
فقط کافیست که از ته دلت بخواهی
زندگی را زندگی کنی...
به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد...
ومنبیشتر میفهم که هیچ چیز دردنیا
ارزش گریه کردن را ندارد!
ما آدمها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت وبدبختی میگذاریم...
ودر سرزمین افکارمان
میچرخانیم ودوره میکنیم.
وهمین باعث میشود در صد سالگی حسرت
لذت نبردن از زندگی را بخوریم!
شاید کلمه ی رها کردن وفرار کردن
برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...
از غصه هایت فرار کن
ودر ناکجا آباد درونت رهایش کن
وبه دنبال هر چیزکه شادت میکند
روانه شو...
زندگی اگرچیزهای زیادی
برای گریه کردن دارد
چیزهایی هم برای لبخندزدن دارد...
فقط کافیست که از ته دلت بخواهی
زندگی را زندگی کنی...
به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد...
۴.۷k
۱۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.