p9
+: خوب بچه ها کسایی که تو مسابقه ریاضی شرکت کردن فردا بیان و امتحان بدن پس فردا نتیجه اعلام میشه و آخر هفته هم جشن پایان سال دارین میتونین با یه همراه بیاین ات و رونا شنیدم با هم زندگی میکنین با داداش رونا بیاین اونم قبلا تو همین مدرسه بوده
رونا: چشم
+: خوب تو این جشن فقط دانش آموزا هستن تو یه سالن بزرگ و جشن میگیرین پس ما استادا شرکت نمیکنیم چون میخوایم راحت باشین
همه: هووووورااااااا
+: یعنی نبود ما شماره خوش حال میکنه واقعا که... کلاس تمومه
رونا: ات بریم خونه
ات: اکی بریم
....
رونا: مامان میشه امشب بریم خرید واسه جشن لباس جدید میخوایم
م/ر: باشه آماده شین بریم
ات: خاله جون من لباس های قبلیمو میپوشم من امشب خونه میمونم فردا مسابقه ریاضی دارم
م/ر: فردا که مدرسه ندارین اوه راست میگی اکی ما میریم بیرون... جین میشه مارو برسونی
جین: اومدم ولی سریع باید بیام خونه رو پرونده کار کنم
ویو ات
کتابایی که جین داد بهم رو در اوردم که بخونم به خاطر صدای ساخت و ساز از طبقه بالا نتونستم تمرکز کنم ایرپادم رو زدم تو گوشم که چیزی نشنوم
یه نیم ساعت بعد یهو از پشت یکی منو بغل کرد جین بود
ات: یا خدا تو کی اومدی
جین: خیلی وقته متوجه نشدی نه
ات: نه... داری چیکار میکنی (خجالت)
جین: خواهش میکنم بزار بغلت کنم من تو رو خیلی دوست دارم لطفا بگو که تو هم منو دوست داری
ات: خوبـ... من
جین: بیا دنبالم
ات رو برد تو اتاقش یه جعبه بزرگ رو بهش هدیه داد
جین: این لباس رو تو جشن بپوش نمیخوام الان جوابت رو بشنوم
ات: باشه
فلش بک به چند ساعت قبل تو پاساژ
م/ر: برو و یه لباس گرون براش خبر و همه چی رو بهش اعتراف کن
فلش بک به زمان حال
ویو ات
رفتم تو اتاقم جعبه رو باز کردم خیلی خوشگل بود من میخواستم امشب عشقمو بهش بگم ولی نزاشت ادامه بدم درسمو تموم کردم رونا هنوز نیومده بود از اتاق اومدم بیرون که آب بخورم یهو جین اومد منو بلند کرد و گذاشت رو میز آشپز خونه و بدون اینکه بزاره حرفی بزنم لباشو گذاشت رو لبام و عمیق بوسید وقتی سرشو برداشت تو چشمام نگاه میکرد منم حرفی نزدم
جین: ببخشید نتونستم تحمل کنم
ویو جین
نتونستم تحمل کنم و رفتم لبامو گذاشتم رو لباش بعد تو چشماش خیری شدم و بدون شنیدن حرفش رفتم تو اتاق و در رو بستم
پارت بعدی پارت آخره فیک بعدی با جیمینه اسپویل نمیکنم بای
رونا: چشم
+: خوب تو این جشن فقط دانش آموزا هستن تو یه سالن بزرگ و جشن میگیرین پس ما استادا شرکت نمیکنیم چون میخوایم راحت باشین
همه: هووووورااااااا
+: یعنی نبود ما شماره خوش حال میکنه واقعا که... کلاس تمومه
رونا: ات بریم خونه
ات: اکی بریم
....
رونا: مامان میشه امشب بریم خرید واسه جشن لباس جدید میخوایم
م/ر: باشه آماده شین بریم
ات: خاله جون من لباس های قبلیمو میپوشم من امشب خونه میمونم فردا مسابقه ریاضی دارم
م/ر: فردا که مدرسه ندارین اوه راست میگی اکی ما میریم بیرون... جین میشه مارو برسونی
جین: اومدم ولی سریع باید بیام خونه رو پرونده کار کنم
ویو ات
کتابایی که جین داد بهم رو در اوردم که بخونم به خاطر صدای ساخت و ساز از طبقه بالا نتونستم تمرکز کنم ایرپادم رو زدم تو گوشم که چیزی نشنوم
یه نیم ساعت بعد یهو از پشت یکی منو بغل کرد جین بود
ات: یا خدا تو کی اومدی
جین: خیلی وقته متوجه نشدی نه
ات: نه... داری چیکار میکنی (خجالت)
جین: خواهش میکنم بزار بغلت کنم من تو رو خیلی دوست دارم لطفا بگو که تو هم منو دوست داری
ات: خوبـ... من
جین: بیا دنبالم
ات رو برد تو اتاقش یه جعبه بزرگ رو بهش هدیه داد
جین: این لباس رو تو جشن بپوش نمیخوام الان جوابت رو بشنوم
ات: باشه
فلش بک به چند ساعت قبل تو پاساژ
م/ر: برو و یه لباس گرون براش خبر و همه چی رو بهش اعتراف کن
فلش بک به زمان حال
ویو ات
رفتم تو اتاقم جعبه رو باز کردم خیلی خوشگل بود من میخواستم امشب عشقمو بهش بگم ولی نزاشت ادامه بدم درسمو تموم کردم رونا هنوز نیومده بود از اتاق اومدم بیرون که آب بخورم یهو جین اومد منو بلند کرد و گذاشت رو میز آشپز خونه و بدون اینکه بزاره حرفی بزنم لباشو گذاشت رو لبام و عمیق بوسید وقتی سرشو برداشت تو چشمام نگاه میکرد منم حرفی نزدم
جین: ببخشید نتونستم تحمل کنم
ویو جین
نتونستم تحمل کنم و رفتم لبامو گذاشتم رو لباش بعد تو چشماش خیری شدم و بدون شنیدن حرفش رفتم تو اتاق و در رو بستم
پارت بعدی پارت آخره فیک بعدی با جیمینه اسپویل نمیکنم بای
۷.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.