میتوانی که فریبم بدهی با نظری

می‌توانی که فریبم بدهی با نظری

پنجه‌انداخته‌ای سوی شکار دگری

آه! دیوانه آن لحظه ی چشمان توام

که پلنگانه به قربانی خود می‌نگری

آنچنان رد شو که آشفته کنی موی مرا

ای که آسوده دل از بیشه ی من می‌گذری

مرهمی‌بهتر از این نیست که زخمم بزنی

عشق، آماده بکن خنجر برنده تری

هیمه بر هیمه‌ ی این آتش سوزنده بریز

تا از آن جنگل انبوه نماند اثری

نکند بوی تو را باد به هر جا ببرد

خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری #اعظم_سعادتمند
دیدگاه ها (۳)

😍 😍

#عروس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط