دوستت دارم هنوز

دست بر پیشانی‌ام بگذار! تب دارم هنوز
صبح دارد می‌رسد از راه و بیدارم هنوز

خشک‌سالی آمده اینجا ولی من بعد تو
تکه ابر کوچکی هستم که می‌بارم هنوز

شیشه‌ی عطر دلم با رفتنت خالی نشد
این‌همه سال است از بوی تو سرشارم هنوز

هیچ‌کس از شانه‌هایم جز تو باری برنداشت
نیستی من روی دوش شهر سربارم هنوز

نام تو پیچیده دور تارهای صوتی‌ام
مثل آهنگی قدیمی روی تکرارم هنوز

آخ اگر وا می‌شد از روی دهانم قفل شرم
می‌زدم فریاد هر شب: دوستت دارم هنوز

#حسنا_محمدزاده
📚 #پری_روز
دیدگاه ها (۰)

الهی به امیدت....

شعر عاشقانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط