کبوتر ارشدی
کبوتر ارشدی
سرکار خانم "کبوتر ارشدی" شاعر خوزستانی، زادهی سال ۱۳۴۸ خورشیدی، در امیدیه، و اکنون ساکن تهران است.
از وی چند مجموعه شعر منتشر شده است از جمله: «از من چقدر شبیه تو» و «بیا به دمشق سفر کنیم».
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
از کلماتم وقت افتادن بر خاک عبور میکرد
احتمالن نشانی از بازوبند هیچ کس نداشت
ساده / با شلواری از کتان کهنه
و ردی از خون که در طول هزارههای متمادی
میکشیده است تا امروز
رقم میخورد روی ورقهای تقویم
و ساده / تنها، هیچ نشانهای نداشت
نه قرمز، نه تیکخورده، نه عنوانش با فونتی درشت
از مرزهای تن گذشته بود فلزی سرد
سردی از فلز بر ورقهای تقویم
گفتی معجزه چیزیست که شکل زندگی را
از غایت تقدیر جدا کند
به روز دیگری موکول کند
در جهاتی با شرایع تازه
باید هزینه شود بر نقصان تا شکلی از جهانی تازه
شریک شدن در حادثه
خون میخواهد با دندههایی که بر رد شکستهاش
درد زوزه میکشد
و بر رد قلب، انجماد لخته
یا بر جمجمه مغاکی گشوده
در جمجمهات چه میگذشت وقتی فریاد میزدی
با دستی که نه بیرقی بر کف، نه سلاح
نه حتا مشتی گرهکرده بودی
بوی بنزین پیچیده بود
و خواب از سر شهر چون گدازههای محتوم
پریده بود
ما جنازههای تو را تکثیر شده یافتیم
از ابتدای تهاجم تا انتهای روز
تنها دویده بودیم
با بوی خاک که میکشید تا امروز
و گفتی روزی برای تن دادن به آخر مرگ
باید زندگی را به تمامی کرد
زندگی کرد
در شکلی از به تمامی چیزیست که زندگی نمیکنند
نکردند / و مرگ از اندازه به رد شد
تا جنازهها را تحویل دهند، خوابهای دیگری میبینیم
مثل مغاکی که بر جمجمهات گشوده
چشمهای بیداران است گشوده بر تاریکی این روزها
کمانه کن / و دوباره از مشرق با شعاعی که تابیده بر جوانی اندامهای پرکارت
ورق بزن تقویم هزار و سیصد و چند پاره را
هنوز تو را ها را به خاک نسپردهایم
و شمعی بر اول قبور رفتگان این کوچهها
نیفروختهایم
از هیچ مردهای یادی نکردهایم
چرا که نام رفتگان ما بر میگردد
بر مغاک جمجمهها همچون کبوتری تشنه سجعی
بیمحابا میخواند
ای کاش مرده بودم
تا زندگی را به تمامی
یا مردهای کنار زندگان بودم تا از یاد نبرم
سبکسر شدهام
و خاکی / و این لباسها اندازهی تنم نیست
برهنه میشوم
و بر کبوتری بر مغاکی از جمجمهات بوسه میزنم
مرا با خودت ببر
هیاهویی در من است، صوری که رستاخیز کند
این لحظهها اصلن تراژدی نبود
در اصل نوعی درام ظالمانه بود
با سلاح و سیاستی که از جوانبی معلوم
تنها کشتگان ما
و فریادهای ما
و صدای رفتگان ماست که آرای دیگری دارند.
سرکار خانم "کبوتر ارشدی" شاعر خوزستانی، زادهی سال ۱۳۴۸ خورشیدی، در امیدیه، و اکنون ساکن تهران است.
از وی چند مجموعه شعر منتشر شده است از جمله: «از من چقدر شبیه تو» و «بیا به دمشق سفر کنیم».
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
از کلماتم وقت افتادن بر خاک عبور میکرد
احتمالن نشانی از بازوبند هیچ کس نداشت
ساده / با شلواری از کتان کهنه
و ردی از خون که در طول هزارههای متمادی
میکشیده است تا امروز
رقم میخورد روی ورقهای تقویم
و ساده / تنها، هیچ نشانهای نداشت
نه قرمز، نه تیکخورده، نه عنوانش با فونتی درشت
از مرزهای تن گذشته بود فلزی سرد
سردی از فلز بر ورقهای تقویم
گفتی معجزه چیزیست که شکل زندگی را
از غایت تقدیر جدا کند
به روز دیگری موکول کند
در جهاتی با شرایع تازه
باید هزینه شود بر نقصان تا شکلی از جهانی تازه
شریک شدن در حادثه
خون میخواهد با دندههایی که بر رد شکستهاش
درد زوزه میکشد
و بر رد قلب، انجماد لخته
یا بر جمجمه مغاکی گشوده
در جمجمهات چه میگذشت وقتی فریاد میزدی
با دستی که نه بیرقی بر کف، نه سلاح
نه حتا مشتی گرهکرده بودی
بوی بنزین پیچیده بود
و خواب از سر شهر چون گدازههای محتوم
پریده بود
ما جنازههای تو را تکثیر شده یافتیم
از ابتدای تهاجم تا انتهای روز
تنها دویده بودیم
با بوی خاک که میکشید تا امروز
و گفتی روزی برای تن دادن به آخر مرگ
باید زندگی را به تمامی کرد
زندگی کرد
در شکلی از به تمامی چیزیست که زندگی نمیکنند
نکردند / و مرگ از اندازه به رد شد
تا جنازهها را تحویل دهند، خوابهای دیگری میبینیم
مثل مغاکی که بر جمجمهات گشوده
چشمهای بیداران است گشوده بر تاریکی این روزها
کمانه کن / و دوباره از مشرق با شعاعی که تابیده بر جوانی اندامهای پرکارت
ورق بزن تقویم هزار و سیصد و چند پاره را
هنوز تو را ها را به خاک نسپردهایم
و شمعی بر اول قبور رفتگان این کوچهها
نیفروختهایم
از هیچ مردهای یادی نکردهایم
چرا که نام رفتگان ما بر میگردد
بر مغاک جمجمهها همچون کبوتری تشنه سجعی
بیمحابا میخواند
ای کاش مرده بودم
تا زندگی را به تمامی
یا مردهای کنار زندگان بودم تا از یاد نبرم
سبکسر شدهام
و خاکی / و این لباسها اندازهی تنم نیست
برهنه میشوم
و بر کبوتری بر مغاکی از جمجمهات بوسه میزنم
مرا با خودت ببر
هیاهویی در من است، صوری که رستاخیز کند
این لحظهها اصلن تراژدی نبود
در اصل نوعی درام ظالمانه بود
با سلاح و سیاستی که از جوانبی معلوم
تنها کشتگان ما
و فریادهای ما
و صدای رفتگان ماست که آرای دیگری دارند.
- ۱۷۷
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط