یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور #حافظ » غزل شمارهٔ ۲۵۵
@DMKHODA #کانال_درمحضرخدا
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
دیدگاه ها (۱)

BM9:♻ ️💫 امام حسن مجتبی (علیه السلام)مَن قَرَأ القرآنَ کانَت...

BM9:♻ ️💫 مژده ای دل نور چشم مرتضی آمد خوش‌آمد / شام میلاد ا...

اوقات شرعی سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با پانزدهم رمضان ا...

سنجاق قفلی ها را دوست دارم از همان کودکی دوستشان داشتمنه ای...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط