لایک + فالو + کامنت + استوری=انرژی به من:)سپاس هموطن
از آن دو استفاده ابزاری میکنند و از آنها سواری میگیرندجوجه برای آرتی و سنجاب برای آمو چان.
سرعت آنها در کاوش زیاد شده بود و به سرعت به طرف توت وحشی میرفتند که ناگهان به یک بوته بسیار بزرگ بر خوردند.
آرتی:بریم ببینیم پشت این بوته چیه؟
_فکر میکنم پشت بوته خبرای جالبی باشه...
بوته تکون خورد*
اممم...آرتی؟!بوته تکون خورد
_نگران نباش بابا باد بوده.
پای جوجه آرتی روی یک چیزی رفت یک چیز نرم...
در عرض یک صدم ثانیه یک سر بزرگ جوجه آرتی را هدف گرفت و با شتاب طرف او رفت و دهانش را مانند یک کروکودیل وحشی باز کرد...
آموچان:مراقب باش!!!
آرتی به سرعت جوجرو کشید اون طرف و گفت:((لعنتی این دیگه چیه؟!!!!))
آن دو مرکب هایشان را روانه نا کجا آباد کردند و فقط از دست اون موجود فرار کردند
آموچان پشت سرش را نگاهی انداخت با نگرانی و فریاد گفت:((دنبالمون کرده!!!.))
همینطور که داشتند می تاختند آرتی به طرف چپش نگاهی انداخت و به آموچان گفت:((اونجا!!!یه سرپناه میبینم!!!بریم!!!!.))
آموچان هم بی معطلی مرکبش را به طرف چپ چرخواند...
آنها پشت یک درخت نو نهال مخفی شدند.
آموچان آرام به آرتی گفت:((آرتی،می تونی ببینی چی دنبالمون بود؟...))
آرتی مکثی کرد و آرام روی پله نشست و پشت سرش را دید...
آرتی خیلی آهسته به آمو چان گفت:((آمو!!!آمو!!!آموچان،روباه،اون یه روباه بزرگه!!!.))
آمو چان ترسید ولی با خونسردی، آرام و بی صدا از نهال بالا رفت و روی آن نشست...
....
تمام اینها رو گفتم تا بگم:تولدت مبارک آموچان!!!🥹🥳🥳دیر شد اما تا اینو آمادش کنم طول کشید...
#فتوشاپ
#هنر
#هنرمند
#پوستر
#مونتاژ
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.