هر شب که ماه سیمایت

هر شب که ماه سیمایت
در آسمان دلم هویدا می شود
در رقص هزار و یک ستاره می چرخم
تا صبح شود
تا دوباره خورشید عشق طلوع کند
دستانم را
بر گونه های پر نور آفتاب می کشم
روزی دگر آغاز می شود
اما همچنان تو را
میان شبها جا گذاشته ام
کنار پنجره کمین می کنم
تا مثل هر شب
تو باز آیی
تا رنگ و رخسار این کلبه تاریک
دوباره با نور ماهت
مهتابی شود...
شب دراز است و من
در میان چشمک ستارگان
شب پوی ستاره ی چشمان تو ام...
دیدگاه ها (۱)

#اولین_ڪسے ڪه #ماه را #لمس ڪرد، #من بودم! #وقتے_ڪه_بوسیدمت…

مدتهاست نفسم را در چشمان کسے جا گذاشته‌ام پلک بزند #شب شـ؏ـ...

فشار آرام دستانت را دوست دارموقتی که مردانگیت را به رخ انگشت...

زن زندگیستومرد امنیتو چه مفید می شود وقتیمردی تمام مردانگیش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط