تو مشکلت این است من را مرده میخواهی

تو مشکلت این است من را مرده میخواهی
زار و پریشان خسته و پژمرده میخواهی
افتاده ام برخاک
اما
حالی ات هست؟
چون قالی کرمان مرا پا خورده میخواهی؟؟
هر روز همآغوش دردی تازه هستم
هر روزمن رانازنین آزرده میخواهی
در چشم کرمانی تو رحمی نمانده
شلاق خان هستی که تنها گرده می خواهی
شادی نمی آید به من شادی نمی آید
افسرده میخواهی مرا افسرده میخواهی
دیدگاه ها (۴)

دلتنگت که می‌شومبه سراغ شعر می‌روم تنها جایی که بی‌دغدغه می‌...

از پرچین کلمات پا پس می کشمو دوست داشتنت را به چشمانم می سپا...

من و تو ...در کوله هایمان برای درمان زخم دلتنگیآغوش داشتیمبو...

زندگی بافتن یک قالی استنه همان نقش و نگاری که خودت می خواهین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط