در این روزهایی که غم،
در این روزهایی که غم،
از در و دیوار دنیا بالا میرود
در این زمانهای که هر صبح،
قبل از سلام دادن به خورشید،
با تلخی تازهای، دیده بوسی میکنیم،
تو با من بمان
حالا به اثربخشی گلهای شب بو شک کردهام
ترجمهی شعر باران، سختم شده
باور نمیکنم این پاییز پیش رو،
پرستوهایی که قرار است بروند،
دیگر خیال برگشتن داشته باشند،
اما تو با من بمان
حوصلهام نمیکشد این تقویم را ورق بزنم
هفتهها، چند قلوهای همسان ِ یکدیگرند
گاهی یادم میرود امروز چند شنبه بود،
اما تو با من بمان
نمیدانم برای فرا خواندن نسیم،
کدام پنجره را باید باز بگذاریم
و از هول طوفان، کدام دریچه را چفت کنیم
و خبر ندارم پای کدام گلدان باید،
آب و خاک و موسیقی بریزیم که فردا،
گل بدهد اما
تو با من بمان
تو با من بمان
تو با من بمان
در همین میانهی سال یک هزار و سیصد و غمهای جدید...
#سارا_کنعانی
از در و دیوار دنیا بالا میرود
در این زمانهای که هر صبح،
قبل از سلام دادن به خورشید،
با تلخی تازهای، دیده بوسی میکنیم،
تو با من بمان
حالا به اثربخشی گلهای شب بو شک کردهام
ترجمهی شعر باران، سختم شده
باور نمیکنم این پاییز پیش رو،
پرستوهایی که قرار است بروند،
دیگر خیال برگشتن داشته باشند،
اما تو با من بمان
حوصلهام نمیکشد این تقویم را ورق بزنم
هفتهها، چند قلوهای همسان ِ یکدیگرند
گاهی یادم میرود امروز چند شنبه بود،
اما تو با من بمان
نمیدانم برای فرا خواندن نسیم،
کدام پنجره را باید باز بگذاریم
و از هول طوفان، کدام دریچه را چفت کنیم
و خبر ندارم پای کدام گلدان باید،
آب و خاک و موسیقی بریزیم که فردا،
گل بدهد اما
تو با من بمان
تو با من بمان
تو با من بمان
در همین میانهی سال یک هزار و سیصد و غمهای جدید...
#سارا_کنعانی
۷.۲k
۰۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.