پارت ۷۶(خوش اومدی عزیزم )
ـ آره خب اينم هست.
ـ پس دو تا کار بايد بکني، يا اين که يه مدت با طرف زندگي کني، اونم به شکل دوستانه، يا اين که طرف غريبه باشه که وقتي جدا مي شي خبرش تحت هيچ عنوان به گوش بابات نرسه.
ـ ايول، همينه!
ـ بله همينه، ولي گفتنش راحته، در عمل با هيچ کدوم از اين دو کيس شدني نيست.
ـ ولي نيما خوب بودا.
صداي داد شبنم و بنفشه بلند شد و من با خنده سنگر گرفتم. بنفشه گفت:
ـ نکنه جدي جدي عاشق اين تحفه شدي؟
ـ نه بابا! عشق ديگه چه ميوه ايه؟ ولم کن حال داريا، من فقط از شخصيت نيما خوشم مياد و بس.
ـ خب پس خفه شو.
ـ خفه ام شدي!
بنفشه قهر کرد و گفت:
ـ اصلا من ديگه حرف نمي زنم.
آويزونش شدم و گفتم:
ـ اِ، بنفشه شوخي نمودم ديگه، ببخشيــــد.
ـ ديگه تکرار نشه.
ـ باشه حالا راه آخر و بگو.
ـ اول اين که هر دو تاي اين شازده ها رو رد مي کني.
ـ خب؟
ـ و دوم مي گردي دنبال يه کيس توپ.
ـ و شرايط اين کيس توپ؟
ـ خوشگل و خوش تيپ که حالت به هم نخوره يه مدت مي خواي هم خونه اش بشي. دوما مقبول از نظر شرايط اجتماعي که بابات حاضر بشه تو رو بده بهش و سوم هم اين که فاميل نباشه به هيچ عنوان!
ـ اوه! من چه طوره برم سفارش بدم برام بسازن همچين آدمي رو؟!
ـ ديگه خودت مي دوني.
ـ بميرين، خب راهنمايي کنين، چند نفر و پيشنهاد بدين تا من انتخاب کنم.
ـ واي بعدش تازه بايد بريم خواستگاري.
سرم و گرفتم و گفتم:
ـ اي خدا من و بکش! من بايد برم به يه پسر بگم جناب آقاي محترم آيا حاضريد با من ازدواج کنين؟ مهريه تون رو هم مي دم.
ـ اينم هست!
ـ چي ديگه؟
ـ مهريه ديگه!
ـ وا خاک تو گورم! مهريه که ديگه مال منه.
ـ خره، آخه کسي که تو اين دوره زمونه نمياد مفتي براي آدم کاري بکنه، بايد در ازاش بهش يه چيزي بدي.
ـ چي بدم آخه؟ کل طلاهام و هم که بفروشم فوقش بشه ده ميليون.
ـ شايد بس باشه، ولي شايدم طرف دندون گرد باشه.
ـ مهم نيست! اگه طرف راضي بشه و من و به خواسته ام برسونه، من حاضرم حتي بابتش ويلاي رامسرم رو هم بدم.
ـ ديگه نه تا اين حد!
ـ دقيقا تا اين حد.
ـ کسي رو تو نظرت نداري؟
ـ چرا يه نفر و مي شناسم.
ـ کي؟
نگاهي خبيثانه به شبنم کردم و گفتم:
ـ اردلان جون!
صداي قهقهه ي من و بنفشه توي صداي جيغ شبنم گم شد:
ـ خفه شــــو، اسمش و بياري چشات و از حدقه در ميارم!
ـ آخه مورد اکازيونه. از لحاظ اجتماعي مقبول، خوشگل و خوش تيپ، وضع توپ، غريبه...
ـ مبارک صاحبش که من باشم باشه، تو رو سننه؟
ـ خب بابا خسيس، نخواستم نوش جونت!
بنفشه گفت:
ـ حالا جدي کسي تو نظرت نيست؟
ـ نه بايد حسابي روش فکر کنم.
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.