باید با من حرف میزدی

باید با من حرف می‌زدی
من محتاج یک جمله بودم
جمله ای از تو
که مرا از آغوش زنجیر های نوشتن ، برهاند.
باید با من حرف می‌زدی
تا چیزی می‌نوشتم
کلید ادامه زندگی، در حنجره ی تو بود
در صدای تو
تویی که در من ، من را گم کرده بودی

- صدای تو :)
دیدگاه ها (۰)

.

اون حس کیری وقتی میفهمی واسش وجود نداری<<<<<

چه گناهی کرده بودمکه در خوابم بودیدر بیداریم نهدر قلبم هستی ...

خودم خیلی دوسش دارم:)

وقتی صدای سعید را می‌شنوی،گویی در دالانی از خاطرات گم شده ای...

میدونستی برات میمیرم میدونستی مال منی

💕وقتی که روح عشق رااینگونه عریان می کنی درواژه های شعر من گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط