.
.
می ترسم !
می ترسم آنقدر دوستت بدارم
که خدا هم شک کند
که آغازِ عشق
از آدم و حوا بوده
یا از ما !
می ترسم آنقدر لی لی به لا لایِ
لحظه هایمان بگذارم
تا شورش در بیاید
و هیچکس دیگر
برایِمان از سرِ دوستی
دستی هم تکان ندهد !
می ترسم آنقدر ببوسمت
تا جای جایِ صورتت
صورتم پیدا باشد
و گویی انگار عجیب غریب ترینِ زمینی
عابران خیره شوند و مبهوت بمانند !
می ترسم آنقدر باشی
تا خیال برم دارد
که تو بوده ای
از همان اولِ دنیا !
می بینی ؟
من از چه چیزها که نمی ترسم
و تو
به چه چیزها که اصلا فکر نمی کنی
مثلا به مــــــــــن
می ترسم !
می ترسم آنقدر دوستت بدارم
که خدا هم شک کند
که آغازِ عشق
از آدم و حوا بوده
یا از ما !
می ترسم آنقدر لی لی به لا لایِ
لحظه هایمان بگذارم
تا شورش در بیاید
و هیچکس دیگر
برایِمان از سرِ دوستی
دستی هم تکان ندهد !
می ترسم آنقدر ببوسمت
تا جای جایِ صورتت
صورتم پیدا باشد
و گویی انگار عجیب غریب ترینِ زمینی
عابران خیره شوند و مبهوت بمانند !
می ترسم آنقدر باشی
تا خیال برم دارد
که تو بوده ای
از همان اولِ دنیا !
می بینی ؟
من از چه چیزها که نمی ترسم
و تو
به چه چیزها که اصلا فکر نمی کنی
مثلا به مــــــــــن
۲.۷k
۰۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.