تو دفتر خاطراش به زیبایی نوشته بود
- تو دفترِ خاطراش به زیبایی نوشته بود :
‹ دلتنگی شبیه یه دردِ پنهون خیلی عمیقه ، تو جمعیت ،
حرف میزنی و میخندی و . .
به روزمرگیت میرسی اما نهایتا به محضِ اینکه تنهاشی ؛
دستتو میگیری به اولین ستون و تکیه میدی بهش و ،
چشماتو از درد فشار میدی . . ؛
از درد خم میشی ، دلتنگی شبیه زخمیه که برشش
رویِ انگشتات به یه سانتم نمیرسه ؛
اما عمقش تا مغز استخونته . .
‹ دلتنگی شبیه یه دردِ پنهون خیلی عمیقه ، تو جمعیت ،
حرف میزنی و میخندی و . .
به روزمرگیت میرسی اما نهایتا به محضِ اینکه تنهاشی ؛
دستتو میگیری به اولین ستون و تکیه میدی بهش و ،
چشماتو از درد فشار میدی . . ؛
از درد خم میشی ، دلتنگی شبیه زخمیه که برشش
رویِ انگشتات به یه سانتم نمیرسه ؛
اما عمقش تا مغز استخونته . .
- ۲.۹k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط