طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_ششم
#قسمت_چهل_و_سوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... بعد از سه بار شلیک غیردقیق، دیگر آنها هم هوشیار شدند و فرار کردند. در شلیک سوم دست قبضهچی خمپاره به شدت آسیب دید و او را با موتور به بیمارستان انتقال دادند. دوباره چهار نفری خاکریز را ادامه دادیم برای شناسایی بقیه منطقه.
در حین حرکت، دشمن یک خمپاره جهنمی به سمت خاکریز ما زد اما خیلی دور منفجر شد. به انتهای خاکریز که رسیدیم در حال بازگشت به سمت سنگر شماره ۸ بودیم که ناگهان صدای جهنمی دیگر را شنیدیم که به سمت ما می آمد. جهنمی ها بعد از شلیک در مسیر حرکت شان صدای خاصی که شبیه بال زدن پرنده است را تولید میکند و تا لحظه اصابت به زمین صدا ادامه دارد.
سریع دور و برمان را نگاه کردیم تا محل امنی برای جان پناه (محلی امن برای حفظ جان) پیدا کنیم. اما فقط یک خاکریز کوتاه نزدیکمان بود و تا اولین سنگر مستحکم فاصله زیادی داشتیم و در ثانی نمی دانستیم که دقیقاً جهنمی به کدام سمت میرود و کجا فرود می آید. پشت سر یا جلو؟ سمت چپ یا راست؟. صدای حرکت جهنمی هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد که حاکی از نزدیک شدنش بود. تصمیم گرفتیم به همین خاکریز حدود یک و نیم متری بچسبیم تا ببینیم سرنوشتمان چه میشود.
برای اینکه تلفات هم کمتر شود با فاصله های ۴ تا ۵ متر روی خاکریز دراز کشیدیم و دستمان را گذاشتیم روی سرمان. سمت راست من حیدر بود و حدود پنج متر بعد از حیدر حامد موضع گرفت و ۵ متر بعد از او هم ابراهیم.
صدای جهنمی نزدیک و نزدیکتر میشد احساس میکردم دقیقاً روی گردن من فرود می آید. سرم را گرفته بودم پایین و اشهدم را میخواندم. با خودم گفتم اگر هم به هر علتی منفجر نشود، اصطلاحاً گُل(عمل نکردن مهمات) کند، به علت ضربه شدیدی که روی سرم میخورد من را از بین خواهد برد. مطمئن بودم به سمت من میآید و با بقیه کاری ندارد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_ششم
#قسمت_چهل_و_سوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
... بعد از سه بار شلیک غیردقیق، دیگر آنها هم هوشیار شدند و فرار کردند. در شلیک سوم دست قبضهچی خمپاره به شدت آسیب دید و او را با موتور به بیمارستان انتقال دادند. دوباره چهار نفری خاکریز را ادامه دادیم برای شناسایی بقیه منطقه.
در حین حرکت، دشمن یک خمپاره جهنمی به سمت خاکریز ما زد اما خیلی دور منفجر شد. به انتهای خاکریز که رسیدیم در حال بازگشت به سمت سنگر شماره ۸ بودیم که ناگهان صدای جهنمی دیگر را شنیدیم که به سمت ما می آمد. جهنمی ها بعد از شلیک در مسیر حرکت شان صدای خاصی که شبیه بال زدن پرنده است را تولید میکند و تا لحظه اصابت به زمین صدا ادامه دارد.
سریع دور و برمان را نگاه کردیم تا محل امنی برای جان پناه (محلی امن برای حفظ جان) پیدا کنیم. اما فقط یک خاکریز کوتاه نزدیکمان بود و تا اولین سنگر مستحکم فاصله زیادی داشتیم و در ثانی نمی دانستیم که دقیقاً جهنمی به کدام سمت میرود و کجا فرود می آید. پشت سر یا جلو؟ سمت چپ یا راست؟. صدای حرکت جهنمی هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد که حاکی از نزدیک شدنش بود. تصمیم گرفتیم به همین خاکریز حدود یک و نیم متری بچسبیم تا ببینیم سرنوشتمان چه میشود.
برای اینکه تلفات هم کمتر شود با فاصله های ۴ تا ۵ متر روی خاکریز دراز کشیدیم و دستمان را گذاشتیم روی سرمان. سمت راست من حیدر بود و حدود پنج متر بعد از حیدر حامد موضع گرفت و ۵ متر بعد از او هم ابراهیم.
صدای جهنمی نزدیک و نزدیکتر میشد احساس میکردم دقیقاً روی گردن من فرود می آید. سرم را گرفته بودم پایین و اشهدم را میخواندم. با خودم گفتم اگر هم به هر علتی منفجر نشود، اصطلاحاً گُل(عمل نکردن مهمات) کند، به علت ضربه شدیدی که روی سرم میخورد من را از بین خواهد برد. مطمئن بودم به سمت من میآید و با بقیه کاری ندارد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۸۹۵
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.