روزگاری عشق بود و ترسهای دلنشین

‌ روزگاری عشق بود و ترسهای دلنشین
لزرش دستان و شرم و یک حیای دلنشین

روزگاری چون کبوتر پر زنان در جستجو
بهر دیدار نگاری در هوا ی دلنشین
 
زورق احساس بود و موج دریای خیال
شب نخوابیدن به شوق روزهای دلنشین

رامش آواز بود و دردلهای غریب
در سکوت خامه ی دل نامه های دلنشین
 
جامه های پر زعطر و گونه های سرخ فام
یک گل و چند ی کتاب و هدیه های دلنشین

مرکبی همچون نسیم و کوچه ای همچون بهار
دست در دست نگا ر و جاده های دلنشین

ای دریغ امروز رنگی نیست از آن روزگار
نیست دیگر پاکبازی ، با وفای دلنشین

چهره ها در هم شد ست و باده های زر شکست
با کسی دیگر نمانده هم صدای دلنشین


@moonlightyy
دیدگاه ها (۴)

نبض اشعارم درون حلقه چشمان توستمو پریشان کن غزل آماده فر...

مواظب رابطه هاتون باشید.با هر دستی که سمتتون دراز شد دست رفا...

هویت سرکرده اصلی داعش ابو بکر بغدادی حرامزاده یهودی الاصل ف...

بعـــد مـن ...تنهــــا نخـــواهـی مــانـد،امـــا بعـــد تـو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط