انگار یکی از آخرین تلفن ها بود

انگار یکی از آخرین تلفن ها بود! 

گفتی: سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن!
من سکوت کردم!
گفتی: یک پلک نزده، پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!
من سکوت کردم!
گفتی: هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم نخواهد شد!
من سکوت کردم!
گفتی: دوری ِ دستها و هم‌کناری ِ دلها، تنها راه ِ رها شدن است!
من سکوت کردم!
گفتی: قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله روشن کنم!
من سکوت کردم!
سکوت کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!

 

"یغما گلرویی"

از مجموعه: مگر تو با ما بودی!؟
دیدگاه ها (۹)

#فرفری بعداز رنج ها و مشقت ها موهامو شونه کردم ...😍 😆 دقیق...

سلام بچه ها یه چالش کتاب خوانی میخوایم برگزار کنیم 📚 ی ک...

خودکار بیکم جوهرش پره ولی انگار بی جونه دوکلمه مینویسه بعد...

دکمه‌های پیراهنمخواب انگشتان تو را می‌بینندو کفش‌هایم می‌سوز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط