داستانی از احترام به سادات و عنایت آقا امام زمان عج .. ..
داستانی از احترام به سادات و عنایت آقا امام زمان عج .. ...
سیدالعلماءالعاملین حاج آقا معین شیرازی دامت برکاته از زبان شخصی مورد اعتماد و صادق نقل فرمودند:
قریب سی سال قبل عازم کربلا شدیم برای زیارت اربعین ، موقعی بودکه برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان می گرفتند ، بعد از گرفتن گذرنامه ، خانواده گفت من هم می آیم ، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود ، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود چهار مرد و یازده زن ویک علویه همراه بود که قرابت با دو نفر از همراهان و عمر آن علویه 105 سال بود ، خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه ، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و کربلا مشرف شدیم قبل از اربعین و بعد از اربعین ، به نجف اشرف مشرف شدیم و بعد از 17 ربیع الاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و می گفتند او را در نجف می گذاریم تا برگردیم ، من گفتم زحمت این علویه با من است و حرکت نمودیم در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوک موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود .
ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت حاج محمدعلی ! سلام علیکم ! شما پانزده نفر هستید ؟ گفتم بله ، فرمود : شما اینجا باشید این پانزده بلیط را بگیرید ، من می روم بغداد بعد از نیمساعت با قطار برمی گردم ، یک اطاق دربست برای شما نگاه می دارم شما از جای خود حرکت نکنید . قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت .
بعد از نیم ساعت قطار آمد ، جمعیت هجوم آوردند ، رفقا خواستند بروند من مانع شدم ، قدری ناراحت شدند ، همه سوار شدند آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود یک اطاق دربست تا وارد سامرا شدیم آن آقاسید گفت شما را می برم منزل سیدعباس خادم و رفتیم منزل سیدعباس ، من رفتم نزد سیدعباس گفتم ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق می خواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم ؟
گفت یک آقاسیدی کرایه شش روز شما را داد با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان ، روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم .
گفتم سید کجاست ؟ گفت الا ن از پله های عمارت پایین رفت . هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم گفتم از ما طلب دارد پانزده بلیط برای ما خریداری نموده ، گفت من نمی دانم تمام مخارج شما را هم داد .
خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم سؤ ال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید ، مرحوم میرزا مهدی گفت با شما از سادات کسی هست ؟ گفتم یک علویه است . فرمود او امام زمان علیه السّلام بوده وشما را مهمان فرموده .
حقیر گوید : و محتمل است که یکی از رجال الغیب یا ابدال که ملازم خدمت آن حضرتند بوده است . غرض از نقل این داستان بیان اهمیت احسان به سلسله جلیله سادات خصوصا علویه ها که علاوه بر ثوابهای آخرتی و شفاعت ، آثار دنیویه و برکات ظاهریه هم دارد چنانچه در این داستان چون حاج محمد علی نسبت به آن علویه بروز ارادت و احسان و خدمتگذاری داد چگونه تلافی شد و یک نفر از عباد صالحین رجال الغیب یا ابدال ماءمور می شود برای یاری کردن او و همراهانش وسپس ضیافت شش روزه در سامرا و مرحوم آیت اللّه محمد مهدی شیرازی اعلی اللّه مقامه به دل روشنش دانست که این الطاف از برکات آن علویه بوده است ....
پیج مسیر ملکوت
http://line.me/ti/p/%40zco6647c
سیدالعلماءالعاملین حاج آقا معین شیرازی دامت برکاته از زبان شخصی مورد اعتماد و صادق نقل فرمودند:
قریب سی سال قبل عازم کربلا شدیم برای زیارت اربعین ، موقعی بودکه برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان می گرفتند ، بعد از گرفتن گذرنامه ، خانواده گفت من هم می آیم ، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود ، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود چهار مرد و یازده زن ویک علویه همراه بود که قرابت با دو نفر از همراهان و عمر آن علویه 105 سال بود ، خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه ، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و کربلا مشرف شدیم قبل از اربعین و بعد از اربعین ، به نجف اشرف مشرف شدیم و بعد از 17 ربیع الاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و می گفتند او را در نجف می گذاریم تا برگردیم ، من گفتم زحمت این علویه با من است و حرکت نمودیم در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوک موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود .
ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت حاج محمدعلی ! سلام علیکم ! شما پانزده نفر هستید ؟ گفتم بله ، فرمود : شما اینجا باشید این پانزده بلیط را بگیرید ، من می روم بغداد بعد از نیمساعت با قطار برمی گردم ، یک اطاق دربست برای شما نگاه می دارم شما از جای خود حرکت نکنید . قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت .
بعد از نیم ساعت قطار آمد ، جمعیت هجوم آوردند ، رفقا خواستند بروند من مانع شدم ، قدری ناراحت شدند ، همه سوار شدند آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود یک اطاق دربست تا وارد سامرا شدیم آن آقاسید گفت شما را می برم منزل سیدعباس خادم و رفتیم منزل سیدعباس ، من رفتم نزد سیدعباس گفتم ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق می خواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم ؟
گفت یک آقاسیدی کرایه شش روز شما را داد با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان ، روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم .
گفتم سید کجاست ؟ گفت الا ن از پله های عمارت پایین رفت . هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم گفتم از ما طلب دارد پانزده بلیط برای ما خریداری نموده ، گفت من نمی دانم تمام مخارج شما را هم داد .
خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم سؤ ال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید ، مرحوم میرزا مهدی گفت با شما از سادات کسی هست ؟ گفتم یک علویه است . فرمود او امام زمان علیه السّلام بوده وشما را مهمان فرموده .
حقیر گوید : و محتمل است که یکی از رجال الغیب یا ابدال که ملازم خدمت آن حضرتند بوده است . غرض از نقل این داستان بیان اهمیت احسان به سلسله جلیله سادات خصوصا علویه ها که علاوه بر ثوابهای آخرتی و شفاعت ، آثار دنیویه و برکات ظاهریه هم دارد چنانچه در این داستان چون حاج محمد علی نسبت به آن علویه بروز ارادت و احسان و خدمتگذاری داد چگونه تلافی شد و یک نفر از عباد صالحین رجال الغیب یا ابدال ماءمور می شود برای یاری کردن او و همراهانش وسپس ضیافت شش روزه در سامرا و مرحوم آیت اللّه محمد مهدی شیرازی اعلی اللّه مقامه به دل روشنش دانست که این الطاف از برکات آن علویه بوده است ....
پیج مسیر ملکوت
http://line.me/ti/p/%40zco6647c
۷۸۶
۱۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.