.
.
بعد از نمايش يك فيلم ايرانی؛
با دوستان خارجی نشسته بوديم به گفتگو
يكيشان پرسيد: "آن پسرك سر چهار راه چه می فروخت؟ مواد مخدر بود يا.."
من پاسخ دادم: "فال می فروخت"
پرسيد: "فال چيه؟!"
گفتم: "شعر! شعرهای شاعر بزرگمان حافظ."
با هيجان گفت:
"يعنی شما از كشوری می آييد كه در خيابانهايش شعر می فروشند و مردم عادی پول می دهند و شعر میخرند؟!"
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه مي گفت!
و اين يعنی زاويهء ديد؛
يكی سياه ميبيند و یکی زیبایی!
بعد از نمايش يك فيلم ايرانی؛
با دوستان خارجی نشسته بوديم به گفتگو
يكيشان پرسيد: "آن پسرك سر چهار راه چه می فروخت؟ مواد مخدر بود يا.."
من پاسخ دادم: "فال می فروخت"
پرسيد: "فال چيه؟!"
گفتم: "شعر! شعرهای شاعر بزرگمان حافظ."
با هيجان گفت:
"يعنی شما از كشوری می آييد كه در خيابانهايش شعر می فروشند و مردم عادی پول می دهند و شعر میخرند؟!"
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه مي گفت!
و اين يعنی زاويهء ديد؛
يكی سياه ميبيند و یکی زیبایی!
۱۲.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۱