انبوهی از این بعد از ظهر های جمعه را

انبوهی از این بعد از ظهر های جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعد از ظهر های جمعه
پایان و تمامی نداشت
می گفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند
دیدگاه ها (۱)

این قانون آدم هاست !تا زمانی که هستی آسوده اند از بودنت …گاه...

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟غافلگیر شدیم، چتر نداشتیم، ...

ﮐﺎﺷﮑﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯ...

تقدیم به عشق ابدیم

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

منطق رهبری در حمایت از رئیس جمهور و دولت چیست؟[یک فیلم برای ...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط