من همان ماهی حوضم که شدم عاشق ماه

من همان ماهیِ حوضم که شدم عاشقِ ماه
از تماشای تو سهمم شده یک نیم نگاه

در تو فَوّاره ی این آب چه موجی انداخت
به تو گلدانِ لبِ حوض چو من دل را باخت

تا به دیدارِ تو مرهم به دلم بگذارم
روز می خوابم و از شوقِ تو شب بیدارم

گرچه از دوریِ تو تا به سحر تاریکیم
من و تصویرِ تو بر آب به هم نزدیکیم

با خیالِ تو شکستم دلِ تنهایی را
ولی افسوس ندیدی غمِ شیدایی را

تو که از حالِ دلِ غمزده ام بی خبری
بی گمان ساده تراز باد ز من می گذری...
دیدگاه ها (۱)

چرخ گردون با دلم به به چه بازی میکندبا من خسته عجب بنده نوا...

گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیستدر زندگی ام، غیر زمستان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط