آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود ک
آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که
ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید :بخوان! بخوان به نام پروردگارت که
بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ،همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد .
عید بزرگ مبعث مبارک
عکسهایی از سفر به مدینه منوره و مکه مکرمه در سالهای 2006و2013
ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید :بخوان! بخوان به نام پروردگارت که
بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ،همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد .
عید بزرگ مبعث مبارک
عکسهایی از سفر به مدینه منوره و مکه مکرمه در سالهای 2006و2013
۶۰۹
۱۳ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.