قصه گو قصه ی من خانه خرابست ننویس

قصه گو ؛ قصه ی من خانه خرابست ننویس ...
همه شب منتظرم ؛ دشت سرابست ننویس ...

چه خوش است اینکه دلت ؛ یک شبه یغما برود ...
غصه دار قمرم ؛ دیده پر آبست ننویس ...

سینه در درد و غم و دیده شده چشمه ی خون ...
اشک لغزنده ز لب ؛ رنگ شرابست ننویس ...

شب و روزم شده تار از .غم هجران تو یار ...
حسرت و داغ .فراق است و عذابست ننویس ...

گله مندم که نیاید همه رنجم به حساب ...
غرق در خون شده ام ؛ سینه کبابست ننویس ...

ورق و دفتر و پر کردی و دارم گله ها ...
غربت و بی کسیم ؛ چند کتابست ننویس..
دیدگاه ها (۴)

تو تمٖنای مـن و یار مـن و جان منی؟پس بمان تا که نمانم به تمن...

سلام ببخشید من یه مدت نتونستم بیام امیدوارم بازم منو دنبال ک...

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیادفع مده دفع مده ای مه عی...

آنکه بی یار کند یار شود یار تویی.آنکه دل داده شود دل ببرد با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط