سناریو ..
سناریو ..
(وقتی از کمپانی میان و میبینن روی مبل خوابت برده .. حالا کاشکی آدمیزادی خوابت میبرد یه پات اونوره مبله اون یکی هم توی بشقاب پفیلا هاست ..)
کریس : تو زندگی قبلیش میمونی چیزی بوده ؟؟ انقدر انعطاف پذیری غیر ممکنه
مینهو :( اومد بغلت کرد و روی تخت گذاشتت)
- تا کی میخوای ادم شی؟؟ گفتم زود بخواب نه اینکه ساعت ۳ شب بخوابی ..
چانگبین :( اومد میخواست پفیلا ها رو برداره بخوره که بیچاره با دیدن پات توی ظرف همچین حالش بد نشد که نگو )
هیون :( میخواست بیاد پیشت بخوابه دید دوباره ممکنه مثل اون شب بگیری دستگاه مسگاشو بپوکونی ..پس ترجیح داد تنهایی دور از تو با آرامش بخوابه )
هان:
- چاگی ..
چاگی ..( هیچ جوابی ازت نشنید )
بیب ...
عزیزم ..( بازم هیچی نشنید که ..)
هوییییییی دختره ی ایکبیری پاشو دیگه دو ساعته دارم صدات میکنم
فلیکس :( بچه مهربونه دیگه چیکارش کنم اومد پتو انداخت روت ..خودشم کنارت خوابید )
سونگمین :( فاقد اهمیت ..یعنیا به تخماشم نیستی ..رفت همونجوری تو اتاقش خوابید ..)
جونگین :( میدونست منتظرش میمونی برای همین شام از بیرون گرفته بود که با هم بخورین ولی با دیدن اینکه خوابی تصمیم گرفت فردا غذا بخورین پس بیخیال غذا شد ...و اومد تا کنارت خستگیسو رفع کنه ..)
خب پاشو پاشو ..از دنیای فانتزی بیرون بیا برو به پاس شدن امتحانای ترمت فکر کن ..آفرین
(وقتی از کمپانی میان و میبینن روی مبل خوابت برده .. حالا کاشکی آدمیزادی خوابت میبرد یه پات اونوره مبله اون یکی هم توی بشقاب پفیلا هاست ..)
کریس : تو زندگی قبلیش میمونی چیزی بوده ؟؟ انقدر انعطاف پذیری غیر ممکنه
مینهو :( اومد بغلت کرد و روی تخت گذاشتت)
- تا کی میخوای ادم شی؟؟ گفتم زود بخواب نه اینکه ساعت ۳ شب بخوابی ..
چانگبین :( اومد میخواست پفیلا ها رو برداره بخوره که بیچاره با دیدن پات توی ظرف همچین حالش بد نشد که نگو )
هیون :( میخواست بیاد پیشت بخوابه دید دوباره ممکنه مثل اون شب بگیری دستگاه مسگاشو بپوکونی ..پس ترجیح داد تنهایی دور از تو با آرامش بخوابه )
هان:
- چاگی ..
چاگی ..( هیچ جوابی ازت نشنید )
بیب ...
عزیزم ..( بازم هیچی نشنید که ..)
هوییییییی دختره ی ایکبیری پاشو دیگه دو ساعته دارم صدات میکنم
فلیکس :( بچه مهربونه دیگه چیکارش کنم اومد پتو انداخت روت ..خودشم کنارت خوابید )
سونگمین :( فاقد اهمیت ..یعنیا به تخماشم نیستی ..رفت همونجوری تو اتاقش خوابید ..)
جونگین :( میدونست منتظرش میمونی برای همین شام از بیرون گرفته بود که با هم بخورین ولی با دیدن اینکه خوابی تصمیم گرفت فردا غذا بخورین پس بیخیال غذا شد ...و اومد تا کنارت خستگیسو رفع کنه ..)
خب پاشو پاشو ..از دنیای فانتزی بیرون بیا برو به پاس شدن امتحانای ترمت فکر کن ..آفرین
۱.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.