سلطنت بی پایان پارت 20
سلطنت بی پایان پارت 20
بخوابم گفتم🩹 دستت قرار خیلی درد
کنه تهیونگ گفت بیا سرتو بذار روی سینم بخواب گفتم باشه تهیونگ منو روی شکمش گذاشت گفت دلم واسه لبات تنگ شده خوب خودت میدونی که من می خومشون گفتم بله بله 🙈🙉🙊بعد سرمو به لباش نزدیک کردم تهیونگ یه دستشو گذاشت پشت کمرم و من لباشو محکم بوس میکردم تهیونگ زبونشو به لبام میزد ومن مشتاقانه👩🏻❤️💋👨🏻 میبوسیدمش بعد که نفس کم آوردیم تهیونگ گفت درد میکنه من گفتم که قرار درد کنه گفتم بذار یه آمپول💉
بزنم تا دردش کم شه تهیونگ گفت مگه بلدی یه پوز خندی زدم گفتم من دکترو دارما بعد که آپولو زدم گفتم بخواب که در باز شد و جینا آمد تو جینا خواهر بزرگ تهیونگ بود گفت خوبی بعد آمد منو بغل کرد گفت آفرین تو همسر دادشم گفتم بله ولی هنوز ازدواج نکردیم جینا گفت بهتر خوب تر ادبش میکنی😼😈 تهیونگ گفت جینا !!!جینا گفت مگه چیه تو بخواب
من می خوام به جیسونگ کار با اسلحه رو یاد بدم تهیونگ گفت باشه جینا گفت زن داداش بریم گفتم تو چند سال از تهیونگ بزرگی جینا ۶ سال بزرگم بعد رفتیم تو یه جا که فقط واسه تمیرینه جینا گفت من همه جیو میدونم من اگه جای تو بودم بجای اینکه بندازمش زندان میکشتمش گفتم من ولی دوست نداشتم بندازمش زندان یکی زنگ زد گفت اگه نکنم میکشش جینا گفت کار خوبی کرد بعد رفتیم کار با اسلحه رو یادم داد کلی تمرین کردیم من الان وارد شود
م جینا گفت باید یه آزمون رو بری گفتم چیه گفت فردا باید بگم حالا برو استراحت کن ۱ ماه که داری تمرین میکنی بعدشم تهیونگ کارت داره گفتم باشه رفتم پیش تهیونگ گفتم وای فردا قرار یه آزمون بدم که دبگه نمی خواد تمرین کنم تهیونگ گفت آره فردا قرار موفق شی گفتم اگه نتونستم چی تهیونگ گفت تو می تونی تو زن کیم تهیونگی گفتم آره بعد جونگکوک آمد گفت تهیونگ بیا جینا کارت داره گفت باشه تهیونگ رفت همشون جمع شدن جینا گفت که همتون میدونین
من می خوام چشم بسته انجام بده تهیونگ گفت خب مگه بده جینا گفت نه خیلی خوبه من جینهو رو گرفتم می خوام جیسونگ چشم بسته اونو بزنه تا سیب جیمین گفت چرا می خوای تا جینهو رو بکشه جینا گفت باید این کارو بکنه مثلا تهیونگ همسرشه باید با کشتن دشمناش آشنا بشه تهیونگ گفت اگه بدونه که آدم کشته سکته میکنه جینا گفت اون به من ربط نداره
باید بتونه با کشتن دشمناش آشنا بشه تهیونگ باش
شرایط
لایک 13
کامنت 10
بخوابم گفتم🩹 دستت قرار خیلی درد
کنه تهیونگ گفت بیا سرتو بذار روی سینم بخواب گفتم باشه تهیونگ منو روی شکمش گذاشت گفت دلم واسه لبات تنگ شده خوب خودت میدونی که من می خومشون گفتم بله بله 🙈🙉🙊بعد سرمو به لباش نزدیک کردم تهیونگ یه دستشو گذاشت پشت کمرم و من لباشو محکم بوس میکردم تهیونگ زبونشو به لبام میزد ومن مشتاقانه👩🏻❤️💋👨🏻 میبوسیدمش بعد که نفس کم آوردیم تهیونگ گفت درد میکنه من گفتم که قرار درد کنه گفتم بذار یه آمپول💉
بزنم تا دردش کم شه تهیونگ گفت مگه بلدی یه پوز خندی زدم گفتم من دکترو دارما بعد که آپولو زدم گفتم بخواب که در باز شد و جینا آمد تو جینا خواهر بزرگ تهیونگ بود گفت خوبی بعد آمد منو بغل کرد گفت آفرین تو همسر دادشم گفتم بله ولی هنوز ازدواج نکردیم جینا گفت بهتر خوب تر ادبش میکنی😼😈 تهیونگ گفت جینا !!!جینا گفت مگه چیه تو بخواب
من می خوام به جیسونگ کار با اسلحه رو یاد بدم تهیونگ گفت باشه جینا گفت زن داداش بریم گفتم تو چند سال از تهیونگ بزرگی جینا ۶ سال بزرگم بعد رفتیم تو یه جا که فقط واسه تمیرینه جینا گفت من همه جیو میدونم من اگه جای تو بودم بجای اینکه بندازمش زندان میکشتمش گفتم من ولی دوست نداشتم بندازمش زندان یکی زنگ زد گفت اگه نکنم میکشش جینا گفت کار خوبی کرد بعد رفتیم کار با اسلحه رو یادم داد کلی تمرین کردیم من الان وارد شود
م جینا گفت باید یه آزمون رو بری گفتم چیه گفت فردا باید بگم حالا برو استراحت کن ۱ ماه که داری تمرین میکنی بعدشم تهیونگ کارت داره گفتم باشه رفتم پیش تهیونگ گفتم وای فردا قرار یه آزمون بدم که دبگه نمی خواد تمرین کنم تهیونگ گفت آره فردا قرار موفق شی گفتم اگه نتونستم چی تهیونگ گفت تو می تونی تو زن کیم تهیونگی گفتم آره بعد جونگکوک آمد گفت تهیونگ بیا جینا کارت داره گفت باشه تهیونگ رفت همشون جمع شدن جینا گفت که همتون میدونین
من می خوام چشم بسته انجام بده تهیونگ گفت خب مگه بده جینا گفت نه خیلی خوبه من جینهو رو گرفتم می خوام جیسونگ چشم بسته اونو بزنه تا سیب جیمین گفت چرا می خوای تا جینهو رو بکشه جینا گفت باید این کارو بکنه مثلا تهیونگ همسرشه باید با کشتن دشمناش آشنا بشه تهیونگ گفت اگه بدونه که آدم کشته سکته میکنه جینا گفت اون به من ربط نداره
باید بتونه با کشتن دشمناش آشنا بشه تهیونگ باش
شرایط
لایک 13
کامنت 10
۶.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.