bitter coffee>³🤎☕️
bitter coffee>³🤎☕️
Part.1
با قیافه درهمی که داشت با رفیق رو مخش وارد بار شد.بعد این همه وقت خودشم نمی فهمید که چطور در برابر اصرار های یونگی تسلیم میشه حتی ی بارم برای پدر و مادرش اینجوری نبود اینم نا گفته نماند که غیر یونگی هیشکی از پسش برنمیومد
بالاخره روی صندلی ها نشستن و یونگی بدون اینکه ی لحظه را هم هدر بده سریع رو به بارتند نوشیدنی همیشگی شو سفارش داد و ته مثل همیشه سکوت کرده بود
_هعی پسر امشب بیخیال شو دیگ از فردا بدبدختی هامون شروع میشه_
ته با حرف یونگی به طرفش برگشت و بالاخره همینجور که به چشمای یونگی نگاه میکرد خطاب یه بارتند نوشیدنی خودشو سفارش داد
_یه ویسکی لطفا_
_ایول پسر_
یونگی بیخیال ته شد و خودشو سرگرم دید زدن ادمایی کرد که با دیونگی بدنشون تکون میدادن
ته نگاه تاسف باری به یونگی انداخت و دوباره تو دنیای فکر و خیالش گم شد که سریع با صدای بارتند دوباره ب خودش اومد
_بفرمائید_
سفارش هاشون آماده بود و چشمای یونگی برقی زد و لیوانش برداشت و از جاش بلند شد که ته با نگاه سوالی بهش چشم دوخت
_منکه میرم پی خوش گذرانی توام بشین اینجا _
به شونه تهیونگ زد و بعدش از دید ته خارج شد
شونه ای بالا انداخت و یکمی از ویسکی توی لیوانو خورد و به ساعت توی دستش انداخت
وقتی یادش میفتاد فردا باید بره مدرسه حرص تموم وجودش میگرف. از هرچی ار مدرسه متنفر بود مخصوصا با اون معلمای غرغرو
ولی براش ی چیزی جالب بود. که امسال مدرسه دانش اوموز بورسیه ای قبول میکرد و یعنی چندتا موجود رو مخ دیگ به مدرسه اضافه میشد
لیوانشو تا آخر سر کشید و حس تموم جونش داره گر میگیره و از این حس پوزخندی رو لبش اومد
آخرین باری که این حس و داشت برمی گشت بع چندین سال پیش که بعد از اون........
با یاد اون اتفاقات دستاش مشت شد و نفسشو کلافه داد بیرون و سعی کرد آرام باشه
اگه همینجوری اینجا میشست فایده نداشت پس از جاش بلند شد شاید حق با یونگی بود باید امشب بیخیال همه چی میشد
ی لیوان دیگ ویسکی سفارش داد و بعد خوردنش به سمت پیست رقص رفت و آنقدر خودشو مثل دیوانه ها تکون داد که به سختی نفس میکشید
تو حال و هوای خودش بود که ی نفر بهش تنه زد و رد شد . خواست برگرده ببینه کی بوده که با عطری که به مشامش خورد بیخیال شد چون مست اون بو شده بود
چندبار دیگ نفس کشید تا اون بو یادش بمون
.......................
با سختی در خونه را با کیلید باز کرد و ار پله ها بالا رفت. و سریع روی تختش افتاد و برعکس شبای دیگ بدون فکر و خیالی خوابید. حتی یادش رف آلارم برا فردا بزاره که روز مدرسشه ولی خب میدونست فرقی نداره چون آخر با داد یونگی ار خواب میپرید
#تهیونگ #بی_تی_اس #طنز #فیک #فیک_تهیونگ #فیک_بی_تی_اس #عشق #ترسناک #taehyung #kimtaehyung #bts ##fake #jin #jungkook #جونگکوک
Part.1
با قیافه درهمی که داشت با رفیق رو مخش وارد بار شد.بعد این همه وقت خودشم نمی فهمید که چطور در برابر اصرار های یونگی تسلیم میشه حتی ی بارم برای پدر و مادرش اینجوری نبود اینم نا گفته نماند که غیر یونگی هیشکی از پسش برنمیومد
بالاخره روی صندلی ها نشستن و یونگی بدون اینکه ی لحظه را هم هدر بده سریع رو به بارتند نوشیدنی همیشگی شو سفارش داد و ته مثل همیشه سکوت کرده بود
_هعی پسر امشب بیخیال شو دیگ از فردا بدبدختی هامون شروع میشه_
ته با حرف یونگی به طرفش برگشت و بالاخره همینجور که به چشمای یونگی نگاه میکرد خطاب یه بارتند نوشیدنی خودشو سفارش داد
_یه ویسکی لطفا_
_ایول پسر_
یونگی بیخیال ته شد و خودشو سرگرم دید زدن ادمایی کرد که با دیونگی بدنشون تکون میدادن
ته نگاه تاسف باری به یونگی انداخت و دوباره تو دنیای فکر و خیالش گم شد که سریع با صدای بارتند دوباره ب خودش اومد
_بفرمائید_
سفارش هاشون آماده بود و چشمای یونگی برقی زد و لیوانش برداشت و از جاش بلند شد که ته با نگاه سوالی بهش چشم دوخت
_منکه میرم پی خوش گذرانی توام بشین اینجا _
به شونه تهیونگ زد و بعدش از دید ته خارج شد
شونه ای بالا انداخت و یکمی از ویسکی توی لیوانو خورد و به ساعت توی دستش انداخت
وقتی یادش میفتاد فردا باید بره مدرسه حرص تموم وجودش میگرف. از هرچی ار مدرسه متنفر بود مخصوصا با اون معلمای غرغرو
ولی براش ی چیزی جالب بود. که امسال مدرسه دانش اوموز بورسیه ای قبول میکرد و یعنی چندتا موجود رو مخ دیگ به مدرسه اضافه میشد
لیوانشو تا آخر سر کشید و حس تموم جونش داره گر میگیره و از این حس پوزخندی رو لبش اومد
آخرین باری که این حس و داشت برمی گشت بع چندین سال پیش که بعد از اون........
با یاد اون اتفاقات دستاش مشت شد و نفسشو کلافه داد بیرون و سعی کرد آرام باشه
اگه همینجوری اینجا میشست فایده نداشت پس از جاش بلند شد شاید حق با یونگی بود باید امشب بیخیال همه چی میشد
ی لیوان دیگ ویسکی سفارش داد و بعد خوردنش به سمت پیست رقص رفت و آنقدر خودشو مثل دیوانه ها تکون داد که به سختی نفس میکشید
تو حال و هوای خودش بود که ی نفر بهش تنه زد و رد شد . خواست برگرده ببینه کی بوده که با عطری که به مشامش خورد بیخیال شد چون مست اون بو شده بود
چندبار دیگ نفس کشید تا اون بو یادش بمون
.......................
با سختی در خونه را با کیلید باز کرد و ار پله ها بالا رفت. و سریع روی تختش افتاد و برعکس شبای دیگ بدون فکر و خیالی خوابید. حتی یادش رف آلارم برا فردا بزاره که روز مدرسشه ولی خب میدونست فرقی نداره چون آخر با داد یونگی ار خواب میپرید
#تهیونگ #بی_تی_اس #طنز #فیک #فیک_تهیونگ #فیک_بی_تی_اس #عشق #ترسناک #taehyung #kimtaehyung #bts ##fake #jin #jungkook #جونگکوک
۴.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.