صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشم میگشایم و دلم لبریز

صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشم میگشایم و دلم لبریز است از دیدن خورشید جانم تا جان ببخشد و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را

تو با چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان می اوری ساده می ایی و پر شکوه و چه میدانی از غوغا و بلوایی که بپا میکنی دردرونم .

چشانم سخت تورا میجویند ای جاری زلال . ای تابیده بر دلت مهر. و من باز هم از دستانت شکوفه مهربانی میچینم امروز .
دیدگاه ها (۱)

‍ ✨ ﺩﺭ «ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ «ﺧﻠﺒﺎﻥ»ﺁﻥ ...

سلامصبح زیباتون بخیرخدایا ... به اندازه قطره های باران درکار...

⚪️🌸نیایش صبحگاهی💞🍃خدای خوبم !🌸🍃در این صبح آخرین چهارشنبه ماه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط