بسم رب الشهداء و الصدیقین
بسم رب الشهداء و الصدیقین
#خاطراتی از شهدا
با لبخند شهدا
خانه ما، یک خانه نیمه ساخته در روستا بود. شبی دیدم صدای ناله و گریه می آید.
دقیق شدم، دیدم کریم در قسمتی از خانه که هنوز ساخته نشده و تاریک است و نمور در حال خواندن نماز شب است.
متعجبانه پرسیدم: «چرا اینجا، یک جای روشن و گرم نماز بخوان؟»
در همان حال خودش گفت:
«می خواهم تاریکی و تنهایی قبر را فراموش نکنم و غرق در دنیا نشوم و به آن دل نبندم.»
کریم بعد از جنگ دوره های فرماندهی را در تهران گذرانده و درجه سرهنگی گرفته بود. هم تجربه فرماندهی در میدان جنگ را داشت هم دوره های کلاسیک نظامی را دیده بود،
حالا شده بود جانشین فرمانده تیپ المهدی(عج)، اما هیچ گاه بنده، درجه و جایگاهش نشد.
کریم با خواهش از فرمانده تیپ خواست تا در پادگان درجه هایش را نصب نکند و به جای لباس پاسداری با لباس بسیجی تردد کند.
نمی خواست درجه هایش باعث ایجاد غرور در او شود.
وقتی که در سیستان و بلوچستان در مبارزه با اشرار شهید شد، عکس با لباس سپاهی و درجه از او نداشتیم که در قطعه شهدا نصب کنیم، برای همین از عکس های وی با لباس بسیجی استفاده کردیم.
دو سه روز از شهادت کریم می گذشت که دیدیم عده زیادی از مهاجرین جنگ و عشایر منطقه به روستای ما آمدند و در حالی که به شدت گریه می کنند به سر و سینه می زنند. وقتی علت را پرسیدیم با چشمانی اشکبار و با افسوس می گفتند:
«روزبه حلال مشکلات ما بود!»
خانمی خیلی گریه می کرد، می گفت: «شما گریه نکنید تا من به تنهایی به اندازه تمام شما برای او گریه کنم.»
علت را پرسیدیم، گفت: «از کجا بگویم، او شیر خشک کودک من را تأمین می کرد!»
پیرمردی هم با گریه می گفت: «مخارج خانه ما توسط او تأمین می شد!»
منبع:کتاب بی نام و نشان(همسفر تا بهشت 3)
تولد:7/4/1341 - روستای صحرا رود - فسا
سمت: جانشین طرح و عملیات تیپ مستقل 33 المهدی(عج) جهرم
شهادت: 20/4/1372 - شهر میر جاوه، استان سیستان و بلوچستان، کمین اشرار
#خاطراتی از شهدا
با لبخند شهدا
خانه ما، یک خانه نیمه ساخته در روستا بود. شبی دیدم صدای ناله و گریه می آید.
دقیق شدم، دیدم کریم در قسمتی از خانه که هنوز ساخته نشده و تاریک است و نمور در حال خواندن نماز شب است.
متعجبانه پرسیدم: «چرا اینجا، یک جای روشن و گرم نماز بخوان؟»
در همان حال خودش گفت:
«می خواهم تاریکی و تنهایی قبر را فراموش نکنم و غرق در دنیا نشوم و به آن دل نبندم.»
کریم بعد از جنگ دوره های فرماندهی را در تهران گذرانده و درجه سرهنگی گرفته بود. هم تجربه فرماندهی در میدان جنگ را داشت هم دوره های کلاسیک نظامی را دیده بود،
حالا شده بود جانشین فرمانده تیپ المهدی(عج)، اما هیچ گاه بنده، درجه و جایگاهش نشد.
کریم با خواهش از فرمانده تیپ خواست تا در پادگان درجه هایش را نصب نکند و به جای لباس پاسداری با لباس بسیجی تردد کند.
نمی خواست درجه هایش باعث ایجاد غرور در او شود.
وقتی که در سیستان و بلوچستان در مبارزه با اشرار شهید شد، عکس با لباس سپاهی و درجه از او نداشتیم که در قطعه شهدا نصب کنیم، برای همین از عکس های وی با لباس بسیجی استفاده کردیم.
دو سه روز از شهادت کریم می گذشت که دیدیم عده زیادی از مهاجرین جنگ و عشایر منطقه به روستای ما آمدند و در حالی که به شدت گریه می کنند به سر و سینه می زنند. وقتی علت را پرسیدیم با چشمانی اشکبار و با افسوس می گفتند:
«روزبه حلال مشکلات ما بود!»
خانمی خیلی گریه می کرد، می گفت: «شما گریه نکنید تا من به تنهایی به اندازه تمام شما برای او گریه کنم.»
علت را پرسیدیم، گفت: «از کجا بگویم، او شیر خشک کودک من را تأمین می کرد!»
پیرمردی هم با گریه می گفت: «مخارج خانه ما توسط او تأمین می شد!»
منبع:کتاب بی نام و نشان(همسفر تا بهشت 3)
تولد:7/4/1341 - روستای صحرا رود - فسا
سمت: جانشین طرح و عملیات تیپ مستقل 33 المهدی(عج) جهرم
شهادت: 20/4/1372 - شهر میر جاوه، استان سیستان و بلوچستان، کمین اشرار
۱.۱k
۰۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.