شبی غمگین شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ...

شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار

او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت تنهایی غریب است ببین با

غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا

کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد
دیدگاه ها (۲)

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محا...

ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می ت...

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ، ساحلم شو غرق گشتم ب...

در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسا...

ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کردمیرفتیم دکتر و ...

.🤎 @sharon.star سال ۱۹۵۵، شبی که باران بی‌وقفه می‌بارید و مه...

## رمان مافیایی نامجون: سایه‌های نقره‌ای## قسمت ششم: طوفان د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط