اینجا

اینجا
تمام حنجره ها
لاف می زنند ...
هرگز کسی
هر آنچه که می گفت
آن نبود ...

{امید صباغ نو}

@Aliniknamrad
دیدگاه ها (۳)

بخند ...در چالِ لپت حبس کن مرا ...این اسارت را به جان میخرم ...

"تو" نیستی و من ،هر روز در آغوش میکشم یادت را ...!#علی_نیکنا...

من چیزی از "تو" نمیخواهم جز یک آغوش برای "نفس کشیدن" یک دوست...

همیشه نیازی به گفتن نیست ... چشم ها ... دست ها ... و لب هایم...

هر روز غم تازه‌ تری آمد و نگذاشت دنبال غم کهنه‌ی دیروز بگردی...

در شهر غریب و بی‌نشان می‌گردمدلخسته و گیج و ناتوان، می‌گردما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط