آمدم تا بدهی برگ و براتم رمضان

آمدم تا بدهی برگ و براتم رمضان
تشنه‌ام، تشنه تر از نهر فُراتم رمضان

لقمه‌ای نور، اگر عشق به دستم بدهد
وقت افطار تویی آب حیاتم رمضان

سائلی هستم دلخسته و در بند هوا
پاسخی باش بر این صوم و صلاتم رمضان

گرچه دلخون شدم از دست گناهان اما
در شب «قدر» مهیای نجاتم رمضان

هر سحر خلوت خاموش مرا روشن کن
آه، عمری ست چنین در ظُلماتم رمضان

تا به درکی برسم، سُکر سحرگاهی را
راهی میکده‌ای در عتباتم رمضان

ربّنایی به لبم آمد و ناگه پر زد
شورش انداخته ای در کلماتم رمضان
اردیبهشت ماه 98
دیدگاه ها (۳)

سلام آقای مهربانیهاچه شیرین است لحظه افطار در حرمت بودن چه ش...

سلام اقای من سلام مولای منچه زیبایت چون کبوترانت گوشه صحن گو...

🕊 🌹 رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا / مستعد سفـــر شهر خدا کرد...

خبر آمد که بهار دل ما آمده استمژده ی کم شدن فاصله ها آمده ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط