انگار گیر کردی تو یک باکس شیشه ای...
انگار گیر کردی تو یک باکس شیشهای...
میبینی میفهمی متوجه میشی ولی هیچکاری از دستت بر نمیآد...
منتظری اکسیژن تموم بشه ولی بالای باکس یک حفرهای خیلی کوچیک هست...
اکسیژن رو کم میکنه ولی نه در حدی که بمیری میخوای...
با شیشه خودت رو بکشی ولی دیواره های باکس نمیشکنه...
تو میفهمی بیرون از باکس چه اتفاقی داره میوفته ولی بقیه نمیفهمن تویی وجود داره...
صداشون میآد ولی صدای تو نمیره...
یک چرخه تکراری و مزخرف به اسم زندگی...
میبینی میفهمی متوجه میشی ولی هیچکاری از دستت بر نمیآد...
منتظری اکسیژن تموم بشه ولی بالای باکس یک حفرهای خیلی کوچیک هست...
اکسیژن رو کم میکنه ولی نه در حدی که بمیری میخوای...
با شیشه خودت رو بکشی ولی دیواره های باکس نمیشکنه...
تو میفهمی بیرون از باکس چه اتفاقی داره میوفته ولی بقیه نمیفهمن تویی وجود داره...
صداشون میآد ولی صدای تو نمیره...
یک چرخه تکراری و مزخرف به اسم زندگی...
۱.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.