حریق خزان بود

حریقِ خزان بود
همه ی برگ ها آتشِ سرخ
همه ی شاخه ها شعله ی زرد
درختان همه،
دودِ پیچان به تاراجِ باد
و برگی که می سوخت
می ریخت....می مرد!!

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

کوه‌ها با هم‌اند و تنهایندهم‌چو ما با همانِ تنهایان

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیاییو من آن روز را انتظار می ک...

باغ من

می گذشتی سحر از کوچه ی ما ، یادت هست آن قدم های پر از نازو ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط