واژه هایم زجر دارد، پس غزلخوانی تمام
واژههایم زجر دارد، پس غزلخوانی تمام
لیقه در جوهر تلف شد، شعر عرفانی تمام
گرگ چشمی شب ربود آن گلهء آهوی من
بقچهات را جمع کن ای دل، که چوپانی تمام
صاحب این خانه بر دلها لحاف غم کشید
مُرد... بگذر چشم خیسم! شب، نگهبانی تمام
کوچه از اشکت بریده، سیل بالا میزند
گور ابرَت را بکن، آن فصل بارانی تمام
تیغ مردن بیخ موی عشق و احساسم زدم
خالی از حسم شنیدی! مو پریشانی تمام
سال سختی بود... نجوای من و کاغذ، قلم...
بگذرد... پس این تو و این شعر پایانی... تمام
#راضیه_فولادون
لیقه در جوهر تلف شد، شعر عرفانی تمام
گرگ چشمی شب ربود آن گلهء آهوی من
بقچهات را جمع کن ای دل، که چوپانی تمام
صاحب این خانه بر دلها لحاف غم کشید
مُرد... بگذر چشم خیسم! شب، نگهبانی تمام
کوچه از اشکت بریده، سیل بالا میزند
گور ابرَت را بکن، آن فصل بارانی تمام
تیغ مردن بیخ موی عشق و احساسم زدم
خالی از حسم شنیدی! مو پریشانی تمام
سال سختی بود... نجوای من و کاغذ، قلم...
بگذرد... پس این تو و این شعر پایانی... تمام
#راضیه_فولادون
۱.۹k
۲۶ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.