مانه تابستان بود باران ب امان مبارد

ميانه ى تابستان بود، باران بى امان مى‌باريد
و خبر از دل كشاورز نداشت
كه با هر قطره اش چه آشوبى به پا ميكند...
هر ساقه ی برنج که زیر آب میرفت،
دلی غرق در نا امیدی میشد...
چشم انتظاری برای بند آمدن باران، پایانی نداشت
و سرانجام
کشاورز، همانطور که بــه رنــج کاشته بود،
بــه رنــج هم برداشت کرد...



#کشاورزی
دیدگاه ها (۲)

.لطفا نظرتون رو در مورد این عکس بفرمایید؟......................

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط