وقتی باهم قهر بودین ولی اون به فکرت بود ::::
وقتی باهم قهر بودین ولی اون به فکرت بود ::::
پارت 3
بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق تو دستشویی توی آینه به صورتم نگاه میکردم و میگفتم نه... نه... نه.... این نمیتونه کار تهیونگ من باشه بعد اینکه اسم تهیونگ رو گفتم یه قطره اشک روی صورتم ولو شد 🥲
اشکم رو پاک کردم و رفتم داخل آشپز خونه و ادامه ظرف ها رو شستم تا تموم بشن.
ساعت به ساعت نگاه کردم 12:۰0 رو نشون میداد من اون ا.ت سابق نیستم ا.ت اصلی کجا رفته ا.ت اصلی الان تو بغل تهیونگ خوابیده بود و خواب های خوب میدید ولی این ا.ت چی؟!
چرا الان بیداره اونم بدون هدف خاصی!!!
نه.... این همون ا.ت هست که الان بیداره تا تهیونگ عزیزش بیاد آره!!!
ویو تهیونگ
بعد از اینکه زدم تو صورت ا.ت خیلی ناراحت شدم خیلی خیلی زیاد.... بخاطر همین سریع از خونه اومدم بیرون تا برم تو ماشین بغضمو نگه داشتم وقتی رفتم داخل ماشین بغضم ترکید شبیه یه بمبی بودم که ترکیده و نصف یه کشور رو به فنا داده یه سره اشک میریختم و به خودم لعنت میفرستادم و با هر لعنت بیشتر از خودم و وجودم بدم میومد «چقد احساسی مینویسم من 🥲💕»
کل شب رو تا صب تو ماشین سر کردم و صب یه راست رفتم شرکت تا به کار هام برسم.
ویو ا.ت
دیشب خیلی بد خوابیدم آخه من به تهیونگ عادت کردم خیلی هم بد .
رفتم یه تخم مرغ سرخ کردم با سیر و رب گوجه فرنگی تفت دادم وقتی درست شد با نون و قهوه خوردم ظرف ها رو شستم و تصمیم گرفتم که برم پیش لیسا دوست صمیمیم رفتم یه گردنبند بست فرندی گرفتم بعد رفتم و یه بسته شکلات که هردومون طعم فوقالعاده رو دوس داشتیم رو گرفتم بعد هم سوپرایزی بدون اینکه بهش بگم رفتم خونشون کلید هم داشتم رفتم در رو باز کردم دیدم که داره با دوست پسر جدیدش نامجون که دوست تهیونگ هست کیس میره و کار داره به جای باریک کشیده میشه تا منو دیدن خشکشون زد
(ا.ت + لیسا × نامجون ÷)
+اهم....
×کوفت «زیر لب »
+ اهم اهم...... چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
÷از کیدراما جدید لذت بردی؟! یا ادامش بدیم؟!
+ نه بابا این چه حرفیه من فک نمیکردم که با هم باشین ببخشید 😂
× کوفته نمیدونستم ببخشید.
÷ آروم باش بیب
+بیب؟؟؟؟
×اوکی ددی 😄
+ددی؟؟؟؟؟
×÷هااااااا چیه؟!
+میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟!
÷هیچ فقد منو لیسا رل زدیم همین :::
×نامی داری میری؟!
÷اوم آره فعلن شما دوتا رو تنها میذارم انگار دوستت اسمش چی بود؟!
×ا.ت
÷آها ، یکم هنگیده و اینکه دست پر اومده هر وقت رفت زنگ بزن بیام 🤭💕
×اوکی بای 😄
÷بای 💕
× وایییییییییی ااااا.تتتتتتییییی جونم نمیدونی چقد خوشحالم 🥺💖
+چون تو هم خوشحالی منم خیلی خوشحالم 🤭🥲😃💕
×عرررر خب چی گرفتی شیطون نامی گفت دست پر اومدی 😃💕
+اوه آره بیا گردنبند ست و شکلات مورد علاقمون 🤭💖
×عرررر بیا بغلم 🥺💕
پارت 3
بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق تو دستشویی توی آینه به صورتم نگاه میکردم و میگفتم نه... نه... نه.... این نمیتونه کار تهیونگ من باشه بعد اینکه اسم تهیونگ رو گفتم یه قطره اشک روی صورتم ولو شد 🥲
اشکم رو پاک کردم و رفتم داخل آشپز خونه و ادامه ظرف ها رو شستم تا تموم بشن.
ساعت به ساعت نگاه کردم 12:۰0 رو نشون میداد من اون ا.ت سابق نیستم ا.ت اصلی کجا رفته ا.ت اصلی الان تو بغل تهیونگ خوابیده بود و خواب های خوب میدید ولی این ا.ت چی؟!
چرا الان بیداره اونم بدون هدف خاصی!!!
نه.... این همون ا.ت هست که الان بیداره تا تهیونگ عزیزش بیاد آره!!!
ویو تهیونگ
بعد از اینکه زدم تو صورت ا.ت خیلی ناراحت شدم خیلی خیلی زیاد.... بخاطر همین سریع از خونه اومدم بیرون تا برم تو ماشین بغضمو نگه داشتم وقتی رفتم داخل ماشین بغضم ترکید شبیه یه بمبی بودم که ترکیده و نصف یه کشور رو به فنا داده یه سره اشک میریختم و به خودم لعنت میفرستادم و با هر لعنت بیشتر از خودم و وجودم بدم میومد «چقد احساسی مینویسم من 🥲💕»
کل شب رو تا صب تو ماشین سر کردم و صب یه راست رفتم شرکت تا به کار هام برسم.
ویو ا.ت
دیشب خیلی بد خوابیدم آخه من به تهیونگ عادت کردم خیلی هم بد .
رفتم یه تخم مرغ سرخ کردم با سیر و رب گوجه فرنگی تفت دادم وقتی درست شد با نون و قهوه خوردم ظرف ها رو شستم و تصمیم گرفتم که برم پیش لیسا دوست صمیمیم رفتم یه گردنبند بست فرندی گرفتم بعد رفتم و یه بسته شکلات که هردومون طعم فوقالعاده رو دوس داشتیم رو گرفتم بعد هم سوپرایزی بدون اینکه بهش بگم رفتم خونشون کلید هم داشتم رفتم در رو باز کردم دیدم که داره با دوست پسر جدیدش نامجون که دوست تهیونگ هست کیس میره و کار داره به جای باریک کشیده میشه تا منو دیدن خشکشون زد
(ا.ت + لیسا × نامجون ÷)
+اهم....
×کوفت «زیر لب »
+ اهم اهم...... چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
÷از کیدراما جدید لذت بردی؟! یا ادامش بدیم؟!
+ نه بابا این چه حرفیه من فک نمیکردم که با هم باشین ببخشید 😂
× کوفته نمیدونستم ببخشید.
÷ آروم باش بیب
+بیب؟؟؟؟
×اوکی ددی 😄
+ددی؟؟؟؟؟
×÷هااااااا چیه؟!
+میشه یکی بگه اینجا چه خبره؟!
÷هیچ فقد منو لیسا رل زدیم همین :::
×نامی داری میری؟!
÷اوم آره فعلن شما دوتا رو تنها میذارم انگار دوستت اسمش چی بود؟!
×ا.ت
÷آها ، یکم هنگیده و اینکه دست پر اومده هر وقت رفت زنگ بزن بیام 🤭💕
×اوکی بای 😄
÷بای 💕
× وایییییییییی ااااا.تتتتتتییییی جونم نمیدونی چقد خوشحالم 🥺💖
+چون تو هم خوشحالی منم خیلی خوشحالم 🤭🥲😃💕
×عرررر خب چی گرفتی شیطون نامی گفت دست پر اومدی 😃💕
+اوه آره بیا گردنبند ست و شکلات مورد علاقمون 🤭💖
×عرررر بیا بغلم 🥺💕
۴.۷k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.