گهی درد، گهی درمان،
گهی درد، گهی درمان،
ازین عشق که ماراست؛ خدایا...!
که گویا اسیرم به سر دار حضورم.
و گر من.
نبینم بمیرم،...
پس عقبی، در رضوان به رهش بنشینم،
فریاد برآرم که به شوق دیدن یار خمارم.
تا که چشم شرابی یش را ببینم...
...دیگر بار حیات جاویدان بگزینم...
بگیرم بَبرم، تنگ بِفشارم،...
بگویم که من آن دل باخته ی، بیدل تو بودم
گنه کار تو بودم به وصف تو سرودم نه بیتی نه رباعی،
فقط دلتنگ تو بودم.
آلتای_🪶
ازین عشق که ماراست؛ خدایا...!
که گویا اسیرم به سر دار حضورم.
و گر من.
نبینم بمیرم،...
پس عقبی، در رضوان به رهش بنشینم،
فریاد برآرم که به شوق دیدن یار خمارم.
تا که چشم شرابی یش را ببینم...
...دیگر بار حیات جاویدان بگزینم...
بگیرم بَبرم، تنگ بِفشارم،...
بگویم که من آن دل باخته ی، بیدل تو بودم
گنه کار تو بودم به وصف تو سرودم نه بیتی نه رباعی،
فقط دلتنگ تو بودم.
آلتای_🪶
۱.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.