مژه های خیص🖤🌚
#مژه_های_خیص🖤🌚
PArt33
____________________
دیانا: کلید چرخوندم تو در رفتم تو
ارسلان: کجا بودی(با عصبانیت)
دیانا: بیرون
ارسلان: چر گوشیت ج نمیدی؟(با داد)
دیانا: صر م داد نزنا میگم بیرون بودم
ارسلان: ت گ خوردی(با داد)
دیانا: خفه شوع صدات نشنوم
ارسلان: هوی با توعم
_______________
دیانا: ب صصشراش احمیت ندادم حولمو برداشتم رفتم ت حموم...........
20min
ع حموم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بصتم بالا رفتم ت اشپز خونه ی تخم مرغ پختم نشصم خوردم
ارسلان: توله صگ چته ت
دیانا: صداتو نشنوم
ارسلان: دیا....(نزاش ادامه بده)
دیانا: میزاری کوفت کنم غذامو (با داد)
ارسلان: غذاتو میخوری میخابی صب میبرم عقدت میکنم
دیانا: م نمیخام ازدواج کنم
ارسلان: ت ک ننه بابا نداری فق منوع داری
دیانا: زدم زیر بشقاب رفتم ت اتاق درو قفل کردم تکه دادم به در خدمو سر دادم زمین
___________________
(صب)
دیانا: اشکامو پاک کردم ی شلوار بگ مشکی پوشیدم ی درس مشکی پوشیدم بدون هیچ ارایشی.....
ارسلان: لباصتو عوض کن برو ی مانتوعی بپوش
دیانا: نمخام
ارسلان: دارم مث عادم بات حرف میزنم میگم برو عوض کن
دیانا: میفمی نمیخاممممم
ارسلان: فق خفه شو شناصنامت بردار بریم
دیانا: رفتم ت اتاق در کشو باز کردم دنبال شناصنامم میگشتم.....عوففف کجاص شناصنامم
ارسلان: ت کون منه بگرد پیدا کن
دیانا: عزت بدم میااااا(ت دلش)چشم خورد ب پنجه اتاقم یچی ع بالای در افتاد ت حیاط
ارسلان: اومدییی
دیانا: اره بریم
ارسلان: شتاصنامت کو
دیانا: ع دصم افتاد ت حیاط پنجره باز بود
__________________
دیانا: توی محزر(درص نوشتم؟😹) بودیم قاضی شناصنامه هارو باز کرد ی نگاهی ب شناصنامه ها کرد
قاضی: خانم متمعنید شوهر دیگه ای ندارید؟
دیانا: ن ندارم
قاضی: پس این اصم که توی شناصنامتون هص اصم کیه؟
ارسلان: حتمن ع قبل شوهر داشته تلاق داده
قاضی: خیر تلاق ندادن توی شناصنامه چیزی گفته نشده
ارسلان: خیلی لاشی هصی گمشو هرزه
دیانا: شناصناممو گرفتم افتادم دنبال ارسلان.......م خبر ندارممم بخدا نمیدونم ارسلان
ارسلان: هرزه بدبخت چجوری میخای صابت کنی؟
دیانا: بوﷲ من خبر ندارم
ارسلان: فلن فق گمشو چن روز نباش جلو چشم..... رفتم صمت خونه ممدرضا
دیانا: نشصتم رو صندلی ب بدبختیام فکر میکردم ک صنگینی دصتیو رو شونم حص کردم
امیر: یادته بت گفتم یروزی مال من میشی
دیانا: میشه بری گمشی میبینی اعصابم تخمیه
امیر: یادته یه برگه امضا کردی....اون برگه برگه ازدواج بود.....شناصنامتم ک دص نیکا بوده..... اصم منم تو شناصنامته....پص شرعن و قانونن زن منی.....
____________________
•ادامه دارد•🌚🖤
PArt33
____________________
دیانا: کلید چرخوندم تو در رفتم تو
ارسلان: کجا بودی(با عصبانیت)
دیانا: بیرون
ارسلان: چر گوشیت ج نمیدی؟(با داد)
دیانا: صر م داد نزنا میگم بیرون بودم
ارسلان: ت گ خوردی(با داد)
دیانا: خفه شوع صدات نشنوم
ارسلان: هوی با توعم
_______________
دیانا: ب صصشراش احمیت ندادم حولمو برداشتم رفتم ت حموم...........
20min
ع حموم اومدم بیرون موهامو خشک کردم بصتم بالا رفتم ت اشپز خونه ی تخم مرغ پختم نشصم خوردم
ارسلان: توله صگ چته ت
دیانا: صداتو نشنوم
ارسلان: دیا....(نزاش ادامه بده)
دیانا: میزاری کوفت کنم غذامو (با داد)
ارسلان: غذاتو میخوری میخابی صب میبرم عقدت میکنم
دیانا: م نمیخام ازدواج کنم
ارسلان: ت ک ننه بابا نداری فق منوع داری
دیانا: زدم زیر بشقاب رفتم ت اتاق درو قفل کردم تکه دادم به در خدمو سر دادم زمین
___________________
(صب)
دیانا: اشکامو پاک کردم ی شلوار بگ مشکی پوشیدم ی درس مشکی پوشیدم بدون هیچ ارایشی.....
ارسلان: لباصتو عوض کن برو ی مانتوعی بپوش
دیانا: نمخام
ارسلان: دارم مث عادم بات حرف میزنم میگم برو عوض کن
دیانا: میفمی نمیخاممممم
ارسلان: فق خفه شو شناصنامت بردار بریم
دیانا: رفتم ت اتاق در کشو باز کردم دنبال شناصنامم میگشتم.....عوففف کجاص شناصنامم
ارسلان: ت کون منه بگرد پیدا کن
دیانا: عزت بدم میااااا(ت دلش)چشم خورد ب پنجه اتاقم یچی ع بالای در افتاد ت حیاط
ارسلان: اومدییی
دیانا: اره بریم
ارسلان: شتاصنامت کو
دیانا: ع دصم افتاد ت حیاط پنجره باز بود
__________________
دیانا: توی محزر(درص نوشتم؟😹) بودیم قاضی شناصنامه هارو باز کرد ی نگاهی ب شناصنامه ها کرد
قاضی: خانم متمعنید شوهر دیگه ای ندارید؟
دیانا: ن ندارم
قاضی: پس این اصم که توی شناصنامتون هص اصم کیه؟
ارسلان: حتمن ع قبل شوهر داشته تلاق داده
قاضی: خیر تلاق ندادن توی شناصنامه چیزی گفته نشده
ارسلان: خیلی لاشی هصی گمشو هرزه
دیانا: شناصناممو گرفتم افتادم دنبال ارسلان.......م خبر ندارممم بخدا نمیدونم ارسلان
ارسلان: هرزه بدبخت چجوری میخای صابت کنی؟
دیانا: بوﷲ من خبر ندارم
ارسلان: فلن فق گمشو چن روز نباش جلو چشم..... رفتم صمت خونه ممدرضا
دیانا: نشصتم رو صندلی ب بدبختیام فکر میکردم ک صنگینی دصتیو رو شونم حص کردم
امیر: یادته بت گفتم یروزی مال من میشی
دیانا: میشه بری گمشی میبینی اعصابم تخمیه
امیر: یادته یه برگه امضا کردی....اون برگه برگه ازدواج بود.....شناصنامتم ک دص نیکا بوده..... اصم منم تو شناصنامته....پص شرعن و قانونن زن منی.....
____________________
•ادامه دارد•🌚🖤
۲۷.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.