اجازه هست

اجازه هست
تو را همچون پیراهنی سپید به تن کنم
تا داغِ سوخته یِ تنم را بپوشانی ؟
یا تو را
بِسانِ شعرِ عاشقانه ای سپید بِسُرایم
تا شراره هایِ تبدارِ واژه هایم را
نهفته سازی؟
یا تو را
همسانِ یک نسیم در آغوش بِگیرم
تا گداختگیِ آهنِ تنم
به خنکایِ وزشِ آن خاموش شود؟
ای دردِ خوش نشسته به جانِ من،
ای دردت به جانِ من ،
اجازه هست
سوالی بپرسم از شما
حالِ دلت بی من خوب است؟


#عارف_اخوان
دیدگاه ها (۱)

مرا ببوس برایم شعر بخواناز عطر تنتآغوش مرا نوبرانه کن#پریناز...

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جاز پس صبر تو را او به سر...

کاشمیان این همه آدمهای تکرارییکی بیاید منحصر به فردسواد ماند...

ادری تلگالک حبیب وتنسه ودی وادری تطوینی اللیالی واضل وحدی #ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط