فیک

#فیک
از نفرت به عشق
from hate to love
Part:23
خب دوستان این هم به مناسبت روز دختر💐 که کلی روز ازش میگذره و ما میخواستیم به عنوان هدیه بهتون بدیم ولی خب نشد ولی الان میدیم☺️❤️🥰🤩😚
----------
یونا هم برای اینکه از شره این مخمصه راحت شه سریع میگه
یونا:نگاه کن ، یاد بگیر، غذات رو بخور و برو به کارت برس
<والاااا بی اعصاب خرفت>(اینا رو تو دلش گفت چون میدونست اگه بلند بگه درجا از دنیا محو میشه😂😂)
هانا چون عصبی بود تند تند شروع به خوردن غذا کرد
ویو کوک🖤(پسر گلمم 🧸ماچچچچ بهت💋💋)
کوک هم رفته بود شرکتش و همش به هانا فکر میکرد
و همینطور که داره فکر میکنه
گوشیش زنگ میخوره
جواب میده
کوک:بله؟
بادیگارد:آقا همونطور که گفتین خانم رو تعقیب کردیم ایشون از خونه مستقیم به محل کارشون رفتن و بعد رفتن و ناهار خوردن و الان هم دوباره دارن برمیگردن به محل کارشون
کوک:خیله خب باشه
بادیگارد:فقط آقا یه چیز دیگه
کوک:چیه؟
بادیگار:ایشون با یه آقایی هستن
کوک:یعنی چی ؟
بادیگارد:خب من نمیدونم ولی الان براتون عکسشون رو میفرستم
کوک:اوکی
قطع میکنه...
کوک هم گوشی رو محکم پرت میکنه رو میز که صدای تهیونگ در میاد و میگه
ته:داری چیکار میکنی ؟
کوک:گفتم پیشه منه هواسم هست چرا اینقدر میپرسی
ته :داداش خل شدی داری چی میگی؟ کی پیشته؟ هواست به کیه؟